دانلود رایگان رمان سرنوشت هوسباز  از بات

دانلود رایگان رمان سرنوشت هوسباز از بات

ژانر : - - - -

از ترانه ام..ترانه ی از،‌ چطور بازیم داد و کشوندم به اینجایی که هستم.. درست در آغوش تو..آغوشی که خیلی دیر و خیلی زود نصیبم شد و من چقدر راضی از این بازی سرنوشت هستم. همه چی از ۱۶ سالگی شروع شد تا نظرم بهت جلب شد رفتی و منتظرم گذاشتی، وقتی هم که اومدی اونی نبودی که من عاشقش بودم..شده بودی یه ارباب مغرور و خودخواه که ترانه هیچ جایی تو زندگیت نداشت.. ی از رمان شمع هارو فوت کردم..همه دست و جیغ کشیدن..با لبخند نگاشون کردم.. خاله به سمتم اومد: تولدت مبارک عزیزم نوزده سالگی که هیچ ایشالا صد و بیست ساله شی. بلند شدم و بغلش کردم..به ترتیب همه خاله و دایی ها اومدن و تبریک گفتن..در آخر مامان اومد بغلم کرد. _قربون دختر نوزده سالم بشم مثل نود و یک ساله ها میمونه. دلخور صداش زدم که همه خندیدن. یه جعبه پاپیون زده سمتم گرفت: بیا عزیزم اینم از کادوی من. با کنجکاوی در جعبه رو باز کردم..با دیدن سوییچ داخلش چشمام درشت شد.. گیج به مامان نگاه کردم که چشمک زد. سوییچ؟ دوباره به مامان نگاه کردم. در آخر گفت: ماشینت مبارک عزیزم. دوباره چشمام درشت شد و ناباور نگاش کردم..همه هووو کشیدن و شیرینی شیرینی کردن. تو چشمام اشک جمع شد..پریدم بغلشو یه بوس آبدار رو گونش زدم. _مامان چی بگم که هرچی بگم کمه. گونمو بوسید: چیزی نمیخواد بگی من خودم حرف دلتو میدونم. لبمو گاز زدم..بهترین تولدی بود که داشتم..همیشه میگفتم خدایا واسه تولد هجده سالگی بهم یه دیویست و شیش بده حالا..

دانلود رایگـان رمان سرنوشت هوسباز pdf از بات
با لینک مستقـیم برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
 موضوع رمان: عاشقانه/اجباری/کلکلی/اربابی/هیجانی
خلاصه رمان سرنوشت هوسباز
ترانه ام..ترانه ی سرنوشت هوسباز،‌ چطور بازیم داد و کشوندم به اینجایی که هستم..
درست در آغوش تـو..آغوشی که خیلی دیر و خیلی زود نصیبم شـد و من چقدر راضی
از این بازی سرنوشت هستم. همه چی از ۱۶ سالگی شروع شـد تا نظرم بهت
جلب شـد رفتی و منتظرم گذاشتی، وقتی هم که اومدی اونی نبودی که من
عاشقش بودم..شـده بودی یه ارباب مغرور و خـودخـواه که ترانه هیچ جایی تـو زندگیت نداشت..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان درنگی سرنوشت ساز
دانلود رمان بهشت را در قلب من بساز
دانلود رمان ساز دلم ناکوکه
قسمتی از رمان
شمع هارو فوت کردم..همه دست و جیغ کشیـدن..با لبخند نگـاشون کردم..
خاله به سمتم اومد: تـولدت مبارک عزیزم نوزده سالگی که هیچ
ایشالا صد و بیست ساله شی.
بلند شـدم و بغلش کردم..به ترتیب همه خاله و دایی ها اومدن و تبریک گفتن..در آخر مامان اومد بغلم کرد.
_قربون دختر نوزده سالم بشم مثل نود و یک ساله ها مـیمونه.
دلخـور صداش زدم که همه خندیـدن.
یه جعبه پاپیون زده سمتم گرفت: بیا عزیزم اینم از کـادوی من.
با کنجکـاوی در جعبه رو باز کردم..با دیـدن سوییچ داخلش چشمام درشت شـد..
گیج به مامان نگـاه کردم که چشمک زد.
سوییچ؟
دوباره به مامان نگـاه کردم.
در آخر گفت: ماشینت مبارک عزیزم.
دوباره چشمام درشت شـد و ناباور نگـاش کردم..همه هووو کشیـدن و شیرینی شیرینی کردن.
تـو چشمام اشک جمع شـد..پریـدم بغلشو یه بوس آبدار رو گونش زدم.
_مامان چی بگم که هرچی بگم کمه.
گونمو بوسیـد: چیزی نمـیخـواد بگی من خـودم حرف دلتـو مـیـدونم.
لبمو گـاز زدم..بهترین تـولدی بود که داشتم..همـیشـه مـیگفتم خدایا واسه تـولد
هجده سالگی بهم یه دیویست و شیش بده حالا..

لینک دانلود رمان سرنوشت هوسب

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0