دانلود رمان آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم از یاسمن فرح زاد
آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم بعد مدتی برادر روسلا از کانادا برمیگرده درحالی که زخمی شده و بهترین دوستشو از دست داده … اما درباره اتفاق مرموزی که برای خودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خواهرش نمیگه …. بعد از چند روز که اوضاع خوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تهدید میکنه که امیرحسین چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار میکنن اما…. دوستان فصل دوم درسته که ادامه فصل یک هستش اما حتی کسایی که فصل یکم نخوندن میتونن فصل دوم بخونن چون کاملا مشخصه و یه چیزایی از فصل اول معلومه… اول رمان آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم همه چیز از یه افسانه محلی شروع شد افسانه ای که در قعر غار ی رو دیوار ها به زبان رمز ی حک شده بود و من آلن ِفرسیدو این افسانه رو رمزگشایی کردم با فهمیدن این افسانه پی به دنیایی بردم که خارج از دنیای ماست فهمیدم مردمش در سرزمینی غنی از هرچیز ی زندگی میکنن مردم انها هر وقت که بخواهن وارد دنیای ما میشن اما هیچ کس نباید بداند که انها از ما نیستن مگر این که کسی از دنیای ما دروازه را باز کند اولش فکر میکردم این فقط یه داستانه اما زمانی همه چیز عوض شد که من با شخصی از دروازه عبور کرده بود مالقات کردم با اینکه حاضرنشد بهم کمک کنه اما من تونستم با درک دنیای تبدیلشوندگان و کمکشون دروازه رو پیدا کنم و این شروع داستان من بود فصل دوم اخرین تکشاخ ایرانی:دروازه گمشده با عجله از خونه زدم بیرون وسط راه دو دفعه نزدیک بود…
دانلود رمان آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم pdf از یاسمن فرح زاد با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان یاسمن فرح زاد مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/طنز/هیجانی
خلاصه رمان آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم
بعد مدتی برادر روسلا از کـانادا برمـیگرده درحالی که زخمـی شـده و بهترین دوستشو از دست داده …
اما درباره اتفاق مرموزی که برای خـودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خـواهرش نمـیگـه ….
بعد از چند روز که اوضاع خـوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تـهدیـد مـیکنه که امـیرحسین
چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار مـیکنن اما….
دوستان فصل دوم درستـه که ادامه فصل یک هستش اما حتی کسایی که
فصل یکم نخـوندن مـیتـونن فصل دوم بخـونن چون کـاملا مشخصه و
یه چیزایی از فصل اول معلومه…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان ترس از مه
قسمت اول رمان آخرین تک شاخ ایرانی جلد دوم
همه چیز از یه افسانه محلی شروع شـد
افسانه ای که در قعر غار ی رو دیوار ها به زبان رمز ی حک شـده بود
و من آلن ِفرسیـدو این افسانه رو رمزگشایی کردم
با فهمـیـدن این افسانه پی به دنیایی بردم که خارج از دنیای ماست
فهمـیـدم مردمش در سرزمـینی غنی از هرچیز ی زندگی مـیکنن
مردم انها هر وقت که بخـواهن وارد دنیای ما مـیشن اما هیچ کس نبایـد بداند که انها از ما نیستن
مـگر این که کسی از دنیای ما دروازه را باز کند
اولش فکر مـیکردم این فقط یه داستانه اما زمانی همه چیز عوض شـد که من با شخصی از دروازه عبور
کرده بود مالقات کردم
با اینکه حاضرنشـد بهم کمک کنه
اما من تـونستم با درک دنیای تبدیلشوندگـان و کمکشون دروازه رو پیـدا کنم
و این شروع داستان من بود
فصل دوم اخرین تکشاخ ایرانی:دروازه گمشـده
با عجله از خـونه زدم بیرون وسط راه دو دفعه نزدیک بود…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(