دانلود رمان اتحاد شکسته جلد دوم (نسل خون) از مهرناز احمدی
اتحاد شکسته جلد دوم نسل خون است و اتفاقاتش به فاصله ی چند ماه بعد از پایان جلد قبل شروع میشود و دو برادر جادوگر/شکارچی و دو دختر را نشان میدهد که بار دیگر درگیر اتفاقات ماوراالطبیعه میشوند! نکته: در این جلد شاهد حضور دیگر شخصیتهای فانتزی از رمان دیگر این نویسنده آناهید خواهیم بود اما نخوندن این رمان خللی در فهمیدن داستان ایجاد نخواهد کرد اول رمان برسام پوفی کشید و گفت: میگی چی کار کنم؟ بشینم به این فکر کنم که چرا یه جایی یه اتفاقی واسه یه نفر افتاده؟ من نمیتونم آرا! من عادت ندارم خودم و بند چیزاي بیخود کنم من عادت دارم بگذرم… از جا بلند شد نگاهش خیره به همان دختري بود که از کنارشان رد شده بود به آرامی گفت: مثلِ الان… بعدا میبینمت آرا. آرایلی بی حوصله چانه اش را به دستش تکیه زد و به سمت شیشه ي کافه خیره شد و از پسِ آن به سمت برسام نگاه کرد که با دخترِ مو بلوند و قد بلند حرف میزد، کسی روي صندلی مقابلِ آرایلی نشست و به آرامی گفت: سلام! دختر خنده اي کرد و گفت: گفتی اسمت چی بود؟ برسام نیشخندي زد و گفت: اسممو که هنوز نگفتم، گفتم؟ دختر با عشوه سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: نه گمون نکنم گفته باشی! برسام تک خنده اي کرد و دستش را با سمت بازوي دکتر برد و به آرامی نوازشش کرد، وقتی که دختر عقب نکشید میدانست آخرِ این گفتگو به کجا ختم خواهد شد..
دانلود رمان اتحاد شکستـه جلد دوم (نسل خـون) pdf از مهرناز احمدی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مهرناز احمدی مـیباشـد
موضوع رمان : ترسناک/تخیلی
خلاصه رمان اتحاد شکستـه جلد دوم (نسل خـون)
اتحاد شکستـه جلد دوم نسل خـون است و اتفاقاتش به فاصله ی چند ماه
بعد از پایان جلد قبل شروع مـیشود و دو برادر جادوگر/شکـارچی و دو دختر
را نشان مـیـدهد که بار دیگر درگیر اتفاقات ماوراالطبیعه مـیشوند!
نکتـه: در این جلد شاهد حضور دیگر شخصیتـهای فانتزی از رمان دیگر
این نویسنده آناهیـد خـواهیم بود اما نخـوندن این رمان خللی در
فهمـیـدن داستان ایجاد نخـواهد کرد
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان چله نشین
قسمت اول رمان اتحاد شکستـه جلد دوم (نسل خـون)
برسام پوفی کشیـد و گفت: مـیگی چی کـار کنم؟ بشینم به این فکر کنم که چرا
یه جایی یه اتفاقـی واسه یه نفر افتاده؟ من نمـیتـونم آرا! من عادت ندارم خـودم و
بند چیزاي بیخـود کنم من عادت دارم بگذرم…
از جا بلند شـد نگـاهش خیره به همان دختري بود که از کنارشان رد شـده بود به
آرامـی گفت: مثلِ الان… بعدا مـیبینمت آرا.
آرایلی بی حوصله چانه اش را به دستش تکیه زد و به سمت شیشـه ي کـافه
خیره شـد و از پسِ آن به سمت برسام نگـاه کرد که با دخترِ مو بلوند و قد بلند
حرف مـیزد، کسی روي صندلی مقابلِ آرایلی نشست و به آرامـی گفت: سلام!
دختر خنده اي کرد و گفت: گفتی اسمت چی بود؟
برسام نیشخندي زد و گفت: اسممو که هنوز نگفتم، گفتم؟
دختر با عشوه سرش را به دو طرف تکـان داد و گفت: نه گمون نکنم گفتـه
باشی!
برسام تک خنده اي کرد و دستش را با سمت بازوي دکتر برد و به آرامـی
نوازشش کرد، وقتی که دختر عقب نکشیـد مـیـدانست آخرِ این گفتگو به کجا
ختم خـواهد شـد..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(