از انتقام تا عشق فاصله بين عشق و نفرت يكـ مرز يك مرز باريكـ اما يكـ نگاه كافيه تا مهر كسى به دلت بيافته و اونجاست كه عشـقت تو قلبت حبس مى شه گاهى بايد بخشيد تا به ديگران ثابت كنى كه براى چيز هاى بيهوده وقت ندارى گاهى بايد درها را باز كرد و به زندگى لبخند زد نفرت زود به دست هاى فراموشى سپرده مى شود ولى عشق ماندگار است و آتش پر حرارت انتقام را خاموش مى كند داستان رمان داستان چهار پسر است از تبار رنجديدگان و چهار دختر از تبار خلاف كاران دخترانى كه اسير شكنجه و عشق مى شوند عشقى كه به اسارت اجبارى در مى آيد بايد ديد كه سرنوشت براى اين هشت نفر چه بازى را رقم زده است اول رمان از انتقام تا عشق گوشی رو قطع کرد رو مبل نشست دوباره همه چیو دوره کرد چی میخواد هدفش چیه؟؟؟ به چی میخواد برسه؟؟؟ موبایلشو برداشت رفت تو اینستا گرام آیدیو سرچ کرد؛مهراساسلمتی تنها دختر پدرام سلمتی همه چی براش زنده شد خاطرات سختی هایی که با مادرش کشید عشقی دوسش داشتو از دست داد پدرى که بش نیاز داشتو اون زمان پیشش نبود ساعتو نگاه کرد بود یك ساعت وقت داشت ٥نزدیكاى بود انقد فكر کرد که متوجه گذر زمان نشد بلند شد یه شلوار کتون ٥:٣٠ سرمه اى با یه پیرهن سفید پوشید سفید خیلی بش میومد و اندام عضلانیشو خوب به نمایش میذاشت موبایلشو از رو میز همراه با کیف پولش برداشت و خانوم سلمانی و صدا کرد آرتا:خانوم سلمانی؟ -بله آقا؟ -من شب دیر میام؛حواست باشه به همه چی -اگه مامانم کارى…
دانلود رمان از انتقام تا عشق pdf از مارال لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مارال مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان از انتقام تا عشق
فاصله بين عشق و نفرت يكـ مرز
يك مرز باريكـ اما يكـ نگـاه كافيه تا مهر كسى به دلت بيافتـه و
اونجاست كه عشـقت تـو قلبت حبس مى شـه
گـاهى بايد بخشيد تا به ديگران ثابت كنى كه براى چيز هاى بيهوده وقت ندارى
گـاهى بايد درها را باز كرد و به زندگى لبخند زد
نفرت زود به دست هاى فراموشى سپرده مى شود ولى عشق
ماندگـار است و آتش پر حرارت انتقام را خاموش مى كند
داستان رمان داستان چهار پسر است از تبار رنجديدگـان و چهار دختر از تبار خلاف كاران
دخترانى كه اسير شكنجه و عشق مى شوند
عشقى كه به اسارت اجبارى در مى آيد
بايد ديد كه سرنوشت براى اين هشت نفر چه بازى را رقم زده است
رمان پیشنهادی:دانلود رمان ویرانگر تنهایی مارال
قسمت اول رمان از انتقام تا عشق
گوشی رو قطع کرد رو مبل نشست دوباره همه چیو دوره کرد چی مـیخـواد هدفش چیه؟؟؟
به چی مـیخـواد برسه؟؟؟ موبایلشو برداشت رفت تـو اینستا گرام آیـدیو سرچ کرد؛مهراساسلمتی
تنها دختر پدرام سلمتی همه چی براش زنده شـد خاطرات سختی هایی که با مادرش کشیـد
عشقـی دوسش داشتـو از دست داد پدرى که بش نیاز داشتـو اون زمان پیشش نبود
ساعتـو نگـاه کرد بود یك ساعت وقت داشت ٥نزدیكاى بود انقد فكر کرد که متـوجه گذر زمان نشـد
بلند شـد یه شلوار کتـون ٥:٣٠ سرمه اى با یه پیرهن سفیـد پوشیـد سفیـد خیلی بش مـیومد و
اندام عضلانیشو خـوب به نمایش مـیذاشت موبایلشو از رو مـیز همراه با کیف پولش برداشت و
خانوم سلمانی و صدا کرد آرتا:خانوم سلمانی؟ -بله آقا؟ -من شب دیر مـیام؛حواست باشـه به
همه چی -اگـه مامانم کـارى…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(