دانلود رمان اشک نقره ای  از شکیبا پشتیبان

دانلود رمان اشک نقره ای از شکیبا پشتیبان

ژانر : - -

اشک نقره ای عاشقانه قدم می‌زنم و برگ برگ گذشته را ورق می‌زنم و هر چه می‌گردم از او اثری نیست و انگار قرار است سرنوشت به تلخی بگذرد و هیچ‌کس نداند و از کیست و از چیست؟! کمند و سورن طی گذشته‌ای دور عاشق هم بوده‌اند که با مخالفت پدر و مادر آینده آن‌طور که باب میل آن دو است رقم نمی‌خورد و کمند به یک ازدواج اجباری تن می‌دهد و نقره‌های تلألوی اشک در چشمان همه زندگی بخش می‌شود…. اول رمان اشک نقره ای راوی: دانای کل. امروز اول فصل بهار و روز اول عید سال هزار و سیصد و نود و هفت است. سالی پر از شور و شوق و نشاط. درختان با گلهای ریزَش جوانه زده بودند و فصل میوههای خوشمزه آمده بود. گلها رویش کرده بودند و فضای باغ حیاط را زیبا کرده بودند. و دانه های ریز هم ریشه کرده بودند و در حال رشد بودند. در داخل حوض آبی رنگ کوچکی که در وسط حیاط قرار داشت ماهیهای رنگی کوچک در حال شنا بودند. دور تا دور حوض گلدانهای کوچک و بزرگ پر از گل قرار داشت که با سبزهها و درختان و گلهای زیبا، حیاط را با صفا و دلپذیر نشان میداد. در خانه ی کیوان سرمد مردی ۵۰ ساله غوغایی بر پا بود، مهمانها همه در حال شوخی و خنده بودند و میوه و آجیل و تنقالت میخوردند. کتایون که او را کتی صدا میزدند و خانوم کیوان بود از ثمره عشقش دو فرزند داشت. پسری بیست و شش سالِ که نامش کوهیار و دختری بیست و چهار سال نام او..

دانلود رمان اشک نقره ای pdf از شکیبا پشتیبان با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان شکیبا پشتیبان مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/تلخ/غمـگین
خلاصه رمان اشک نقره ای
عاشقانه قدم مـی‌زنم و برگ برگ گذشتـه را ورق مـی‌زنم و هر چه مـی‌گردم از او اثری نیست و
انگـار قرار است سرنوشت به تلخی بگذرد و هیچ‌کس نداند و از کیست و از چیست؟!
کمند و سورن طی گذشتـه‌ای دور عاشق هم بوده‌اند که با مخالفت پدر و مادر
آینده آن‌طور که باب مـیل آن دو است رقم نمـی‌خـورد و کمند به یک ازدواج اجباری
تن مـی‌دهد و نقره‌های تلألوی اشک در چشمان همه زندگی بخش مـی‌شود….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان لالایی قلب شکیبا پشتیبان
قسمت اول رمان اشک نقره ای
راوی: دانای کل.
امروز اول فصل بهار و روز اول عیـد سال هزار و سیصد و نود و هفت است. سالی پر از شور و شوق و نشاط.
درختان با گلهای ریزَش جوانه زده بودند و فصل مـیوههای خـوشمزه آمده بود.
گلها رویش کرده بودند و فضای باغ حیاط را زیبا کرده بودند.
و دانه های ریز هم ریشـه کرده بودند و در حال رشـد بودند.
در داخل حوض آبی رنگ کوچکی که در وسط حیاط قرار داشت ماهیهای رنگی کوچک در حال شنا بودند. دور تا
دور حوض گلدانهای کوچک و بزرگ پر از گل قرار داشت که با سبزهها و درختان و گلهای زیبا، حیاط را با صفا و
دلپذیر نشان مـیـداد.
در خانه ی کیوان سرمد مردی ۵۰ ساله غوغایی بر پا بود، مهمانها همه در حال شوخی و خنده بودند و مـیوه و آجیل
و تنقالت مـیخـوردند.
کتایون که او را کتی صدا مـیزدند و خانوم کیوان بود از ثمره عشقش دو فرزند داشت. پسری بیست و شش سالِ که
نامش کوهیار و دختری بیست و چهار سال نام او..

لینک دانلود رمان  اشک نقره ای

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(