دانلود رمان اول تو بگو  از دل افروز

دانلود رمان اول تو بگو  از دل افروز

ژانر : -

اول تو بگو دختر و پسر طی یک آشنایی اتفاقی در دانشگاه با هم آشنا و سریعا نامزد میشن هر چند در ابتدا نامزدی سوری به نظر می یاد اما بعدها رنگ علاقه می گیره اما مشکل از ناسازگاری شروع میشه ! هر دو در ابراز علاقه تعلل میر کنن و مشکلات زیادی بوجود می یاره مشکل اصلی شب عروسی خواهر پسر بوجود می یاد و اول رمان اول تو بگو جلوی آینه ایستادم داشتم خودم بر انداز می کردم یهو خندم گرفت تو آینه به خودم گفتم:- آرتین از تو خل تر پیدا نمی شه که چی مثال دوباره می خوای بری دانشگاه اونم چی زبان تو که مثل بلبل حرف می زنی آخه نمی گن تو دندونپزشکی خوندی اینجا چه کار می کنی اونم با این سن و سالدوباره خودم جواب خودمو دادم:-به تو چه دلم می خواد فضولو بردن جهنم مگه ۸۲سال زیاده واسه دانشگاه رفتن خاک تو سرت چه ذوقی ام داری برای رفتن دیگه از آینه دست کشیدم گوشیمو برداشتم و شماره گرفتم باز رفت رو پیغام گیر اینبار پیغام گذاشتم:ببین کیوان خان قول و قرار مون یادم هست قرار بود دانشگاه قبول شیم من شرطو بردم باز دبه کردی گفتی باید نمره هاتم خوب بشه اوکی امروز دارم میرم دانشگاه اینبار زیر شرطو شروط بزنی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی شب که میام خونه باید سویچ ماشینت تو اتاق من باشه وگرنه خودم میام دم خونتون قطع کردم کیفو برداشتم و از اتاق زدم بیرون علی منو دید و با خنده گفت:-به به !آقا خوشگله کجا با این عجله علی !ضد حال نزن دیگه صبحی..

دانلود رمان اول تـو بگو pdf از دل افروز با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان دل افروز مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان اول تـو بگو
دختر و پسر طی یک آشنایی اتفاقـی در دانشگـاه با هم آشنا و سریعا نامزد مـیشن
هر چند در ابتدا نامزدی سوری به نظر مـی یاد اما بعدها رنگ علاقه مـی گیره
اما مشکل از ناسازگـاری شروع مـیشـه !
هر دو در ابراز علاقه تعلل مـیر کنن و مشکلات زیادی بوجود مـی یاره
مشکل اصلی شب عروسی خـواهر پسر بوجود مـی یاد و
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان بی پناهان یه دنده
قسمت اول رمان اول تـو بگو
جلوی آینه ایستادم داشتم خـودم بر انداز مـی کردم یهو خندم گرفت تـو آینه به خـودم گفتم:-
آرتین از تـو خل تر پیـدا نمـی شـه که چی مثال دوباره مـی خـوای بری دانشگـاه اونم چی
زبان تـو که مثل بلبل حرف مـی زنی آخه نمـی گن تـو دندونپزشکی خـوندی اینجا چه کـار مـی
کنی اونم با این سن و سالدوباره خـودم جواب خـودمو دادم:-به تـو چه دلم مـی خـواد فضولو
بردن جهنم مـگـه ۸۲سال زیاده واسه دانشگـاه رفتن خاک تـو سرت چه ذوقـی ام داری برای
رفتن دیگـه از آینه دست کشیـدم گوشیمو برداشتم و شماره گرفتم باز رفت رو پیغام
گیر اینبار پیغام گذاشتم:ببین کیوان خان قول و قرار مون یادم هست قرار بود دانشگـاه
قبول شیم من شرطو بردم باز دبه کردی گفتی بایـد نمره هاتم خـوب بشـه اوکی امروز دارم
مـیرم دانشگـاه اینبار زیر شرطو شروط بزنی هر چی دیـدی از چشم خـودت دیـدی شب که
مـیام خـونه بایـد سویچ ماشینت تـو اتاق من باشـه وگرنه خـودم مـیام دم خـونتـون قطع
کردم کیفو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
علی منو دیـد و با خنده گفت:-به به !آقا خـوشگله کجا با این عجله علی !ضد حال نزن دیگـه صبحی..

لینک دانلود رمان اول تو بگو 

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(