باران عشق محبت دختری ساده و بسیار زیبا و خاص با عقایدی مخصوص به خود به تمامی خواستگاران خود جواب رد میدهد و حتی از دانشگاه و رشته مورد علاقه اش ادبیات انصراف میدهد و تنها به عشق عمیق خود نقاشی روی می آورد. او که بسیار گوشه گیر و شدیدا نسبت به جنس مخالف حساس است هیچ دوستی ندارد. محمد برادرش در پی تصمیمش شبی از دوست صمیمیش امیر که روانشناس است و خواهرش غزل دعوت میکند و با آغاز دوستی غزل و محبت زندگی این دو خانواده بهم مرتبط میشود و روحیه همه بنوعی عوض میشود. محبت روز بروز بیشتر با عقاید و سلایق امیر که درست مطابق عقاید اوست خو میگیرد و رفته رفته عاشق او میشود ولی با ازدواج زود هنگام غزل هردو از ترس پاره شدن این رشته آشنایی به تکاپو می افتند اما سوء تفاهمات باعث دور شدن ایندو از هم میشود تا اینکه پای یک نقاش جوان به گالری محبت باز میشود… اول رمان باران عشق روی نیمکت گوشه حیاط نشسته بودم.پرنده خیال را پرواز داده بودم به گذشته که صدای زنگ در مرا از آن دورها به نیمکت ، پاییز و حال برگرداند.در را خودم باز کردم.همیشه امیدوار بودم پشت در کسی که آرزوی دوباره دیدنش را داشتم استاده باشد.این بار هم مثل همیشه انتظار بیهوده ای بود چون پستچی بسته ای را از کیفش بیرون آورد و پرسید:”منزل آقای ایزدی؟”وقتی سرم را پایین آوردم دوباره پرسید:”خانم محبت ایزدی؟” این بار زبانم از تعجب باز شد و گفتم:”بله ، خودم هستم.”بسته را به دستم داد و دفترش را جلویم گشود و گفت:”لطفا اینجا را امضا..
دانلود رمان باران عشق pdf از افسانه نادریان با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان افسانه نادریان مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان باران عشق
محبت دختری ساده و بسیار زیبا و خاص با عقایـدی مخصوص به خـود به تمامـی خـواستگـاران خـود جواب رد مـیـدهد و
حتی از دانشگـاه و رشتـه مورد علاقه اش ادبیات انصراف مـیـدهد و تنها به عشق عمـیق خـود نقاشی روی مـی آورد.
او که بسیار گوشـه گیر و شـدیـدا نسبت به جنس مخالف حساس است هیچ دوستی ندارد. محمد برادرش در پی
تصمـیمش شبی از دوست صمـیمـیش امـیر که روانشناس است و خـواهرش غزل دعوت مـیکند و با آغاز دوستی
غزل و محبت زندگی این دو خانواده بهم مرتبط مـیشود و روحیه همه بنوعی عوض مـیشود. محبت روز بروز بیشتر
با عقایـد و سلایق امـیر که درست مطابق عقایـد اوست خـو مـیگیرد و رفتـه رفتـه عاشق او مـیشود ولی
با ازدواج زود هنگـام غزل هردو از ترس پاره شـدن این رشتـه آشنایی به تکـاپو مـی افتند اما سوء تفاهمات
باعث دور شـدن ایندو از هم مـیشود تا اینکه پای یک نقاش جوان به گـالری محبت باز مـیشود…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان سنگ سیاه مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان باران عشق
روی نیمکت گوشـه حیاط نشستـه بودم.پرنده خیال را پرواز داده بودم به گذشتـه که صدای زنگ در مرا از
آن دورها به نیمکت ، پاییز و حال برگرداند.در را خـودم باز کردم.همـیشـه امـیـدوار بودم پشت در کسی که
آرزوی دوباره دیـدنش را داشتم استاده باشـد.این بار هم مثل همـیشـه انتظار بیهوده ای بود چون پستچی
بستـه ای را از کیفش بیرون آورد و پرسیـد:”منزل آقای ایزدی؟”وقتی سرم را پایین آوردم دوباره پرسیـد:”خانم محبت ایزدی؟”
این بار زبانم از تعجب باز شـد و گفتم:”بله ، خـودم هستم.”بستـه را به دستم داد و دفترش را
جلویم گشود و گفت:”لطفا اینجا را امضا..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(