دختری هفده ساله که به صدایی دل میبازد ، غافل از اینکه کسی در حوالی او دلش را گم کرده است ؛ طرف عشق را میگیرد و قانون عشق رنج کشیدن است! اول رمان تارهای گیتارم مصداق روح توست ، تند و تیز اما خوش آوا و دلنشین! تارهایش کشیده شود صدایش در می آید و تفاوت صدای گیتاری که میان وجود تو باشد و گیتاری که همیشه ی خدا در میان دستان من است ل تو کل دنیای پیش روی مرا بردارد و در این باشد که صدای آن ما دیوانگ ی دل شیدای مرا به جنون تام برساند! اندک آمده بودم ساز زدن یاد بگیرم اما افسون سازهایت کار دستم داد و امان از آن نوایی که هرگز از هیچ سازی به جز گلویت خارج نشد… امان از منی که فکر و ذکرم این شد که اگر روزی نباشی ، اگر روزی نبینمت ، اگر یک روز صبح که از خواب بیدار شدی به هزار و یک دلیل قصد سفر کنی و از این شهر عجایب که این روزها دست کمی از آن شهر عجایبی که آلیس خودش را در آن گم کرد ندارد پا پس بکشی ، م ن تنهای با خیالت تنهاتر سرشار از خیالت و بدون صدایت چه کنم؟! با احساس سنگینی نگاهش روی خودم فشار دستمو از روی تارهای گیتارم برداشتم و سر جام جا به جا شدم ؛ نگاهش رنگ گله داشت و خوب میدونستم که از چی گله منده! مربی سخت گیری بود و توی طول این هفت ماهی که
دانلود رمان تارهای بی تار و پود pdf از هستی آریان با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان هستی آریان مـیباشـد
موضوع رمان عاشقانه/غمـگین
خلاصه رمان تارهای بی تار و پود
دختری هفده ساله که به صدایی دل مـیبازد ، غافل از
اینکه کسی در حوالی او دلش را گم کرده است ؛
طرف عشق را مـیگیرد و قانون عشق رنج کشیـدن است!
رمان پیشنهادی:دانلود رمان چه خـوب چه بد هستی آریان
قسمت اول رمان تارهای بی تار و پود
تارهای گیتارم مصداق روح تـوست ، تند و تیز اما خـوش آوا و دلنشین!
تارهایش کشیـده شود صدایش در مـی آیـد و تفاوت صدای گیتاری که
مـیان وجود تـو باشـد و گیتاری که همـیشـه ی خدا در مـیان دستان من است
ل تـو کل دنیای پیش روی مرا بردارد و
در این باشـد که صدای آن ما
دیوانگ ی دل شیـدای مرا به جنون تام برساند! اندک
آمده بودم ساز زدن یاد بگیرم اما افسون سازهایت کـار دستم داد و امان
از آن نوایی که هرگز از هیچ سازی به جز گلویت خارج نشـد…
امان از منی که فکر و ذکرم این شـد که اگر روزی نباشی ، اگر روزی
نبینمت ، اگر یک روز صبح که از خـواب بیـدار شـدی به هزار و یک
دلیل قصد سفر کنی و از این شـهر عجایب که این روزها دست کمـی از
آن شـهر عجایبی که آلیس خـودش را در آن گم کرد ندارد پا پس بکشی ،
م ن تنهای با خیالت تنهاتر سرشار از خیالت و بدون صدایت چه کنم؟!
با احساس سنگینی نگـاهش روی خـودم فشار دستمو از روی تارهای
گیتارم برداشتم و سر جام جا به جا شـدم ؛
نگـاهش رنگ گله داشت و خـوب مـیـدونستم که از چی گله منده!
مربی سخت گیری بود و تـوی طول این هفت ماهی که
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(