تا نگردی آشنا قصه ی زندگیه شادی داره غم داره سختی و درکنارش راحتی قصه زندگی د وتا مرد قصه ی اشتباهات مردی که به خاطر پدر بودنش خودش رو محق می دونه که برای زندگی اعضای خانواده و بچه هاش تصمیم بگیره و در این راه مشکلاتی رو برای بچه هاش رقم می زنه و طی اتفاقاتی به اشتباه خودش پی می بره و راه درست رو پیدا می کنه و قصه زندگی مردی که از کسی که فکر می کنه دوستش داشته نارو می خوره و نگاهش نسبت به زندگی و همه ی زنهای اطرافش عوض می شه و می خواد تا ابد تارک دنیا بمونه چون از نظرش نمی شه به زنی در نقش همسر اعتماد کرد ولی اونم با تجربه ی یه عشق ناب و پاک تمام ذهنیتش عوض می شه و دلبسته ی دختری می شه که معنی همه چی رو براش عوض می کنه قصه ی آدمهایی که غریب هستن ولی لطف خدا شامل حالشون می شه و آشنا می شن با خدا با خودشون و با دیگران اول رمان تا نگردی آشنا خیلی وقت بود اوضاعش به همین منوال بود خسته و بی حوصله بود کار کردنش طرز صحبتش رفتارش اخلاقش این به هم ریختگی عصبی رو همه چیز اثر گذاشته بود نداشت خواب و بیداریش و همه زندگیش . کجای کار اشتباه کرده بود؟ اصلاً کجای زندگیش اشتباه کرده بود؟ با خودش فکر می کرد من که همیشه آسه رفتم وآسه اومدم که گربه شاخم نزنه !من که کاری به کسی نداشتم !بد کسی رو نخواستم و سرم همیشه تو لاک خودم… رمان بسیار جالب …پیشنهاد میکنم دنبالش کنین…
دانلود رمان تا نگردی آشنا pdf از لیلا.م لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان لیلا.م مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان تا نگردی آشنا
قصه ی زندگیه شادی داره غم داره سختی و درکنارش راحتی قصه زندگی د وتا مرد
قصه ی اشتباهات مردی که به خاطر پدر بودنش خـودش رو محق مـی دونه که برای
زندگی اعضای خانواده و بچه هاش تصمـیم بگیره و در این راه مشکلاتی رو برای بچه هاش
رقم مـی زنه و طی اتفاقاتی به اشتباه خـودش پی مـی بره و راه درست رو پیـدا مـی کنه
و قصه زندگی مردی که از کسی که فکر مـی کنه دوستش داشتـه نارو مـی خـوره و نگـاهش
نسبت به زندگی و همه ی زنهای اطرافش عوض مـی شـه و مـی خـواد تا ابد تارک دنیا بمونه
چون از نظرش نمـی شـه به زنی در نقش همسر اعتماد کرد ولی اونم با تجربه ی یه
عشق ناب و پاک تمام ذهنیتش عوض مـی شـه و دلبستـه ی دختری مـی شـه که
معنی همه چی رو براش عوض مـی کنه
قصه ی آدمهایی که غریب هستن ولی لطف خدا شامل حالشون مـی شـه و آشنا
مـی شن با خدا با خـودشون و با دیگران
رمان پیشنهادی:دانلود رمان تافتـه جدا بافتـه صبا
قسمت اول رمان تا نگردی آشنا
خیلی وقت بود اوضاعش به همـین منوال بود خستـه و بی حوصله بود
کـار کردنش طرز صحبتش رفتارش اخلاقش این به هم ریختگی عصبی رو
همه چیز اثر گذاشتـه بود نداشت خـواب و بیـداریش و همه زندگیش . کجای
کـار اشتباه کرده بود؟ اصلاً کجای زندگیش اشتباه کرده بود؟ با خـودش فکر مـی کرد
من که همـیشـه آسه رفتم وآسه اومدم که گربه شاخم نزنه !من که کـاری به کسی
نداشتم !بد کسی رو نخـواستم و سرم همـیشـه تـو لاک خـودم…
رمان بسیار جالب …پیشنهاد مـیکنم دنبالش کنین…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(