دانلود رمان ترس سمی تر است یا زهر  از delaram1221 

دانلود رمان ترس سمی تر است یا زهر  از delaram1221 

ژانر : - -

ترس سمی تر است یا زهر مهسا که یک زندگی عالی و به ظاهر ساده دارد ناگهان متوجه می‌شود دوستش فوت کرده و از آن روز زندگی‌اش از این‌رو به آن‌رو می‌شود دوستش به طرز مشکوکی فوت کرده و پلیس پیگیر ماجرا است هر چه داستان جلوتر می‌رود اتفاقات جدیدتری می‌افتد؛ هم راز جدیدی پیدا می‌شود، هم پرده از رازی برداشته می‌شود اول رمان ترس سمی تر است یا زهر ساعت هفتِ صبح با صدای آلارم از خواب بیدار شد چند لحظه‌ای با خواب‌آلودگی در تخت جابهجا شد خدا را شکر کرد که امروز پنجشنبه است و فردا یک دلِ سیر می‌خوابد نگاهی به شوهرش، پارسا انداخت که هنوز خواب بود چاره‌ای جز بلند شدن نداشت با چشمانی نیمه‌باز به دست‌شویی رفت و آبی به صورتش زد همان‌طور چشم بسته، بدون این‌که جلویش را نگاه کند به سمت آشپزخانه حرکت کرد آن‌قدر صبح‌ها این کار را کرده بود که مسیرش را حفظ بود اتاق خواب و اتاق مهمان، به همراه دست‌شویی و حمام در راهروی سمت چپ در ورودی بودند در سمت راست سالن پذیرایی و در انتهای آن نیز آشپزخانه قرار داشت پایش به کوسن مبل که روی زمین افتاده بود گرفت و نزدیک بود زمین بخورد پارسا عادت داشت روی زمین بنشیند و برای همین کوسن‌ها، اکثراً روی زمین بودند آن را سر جایش گذاشت، خانه را آخر شب‌ها مرتب می‌کرد تا فردا عصر که از سر کار برگشتند، از دیدن به هم ریختگی وحشت نکنند صبحانه‌ی مختصری درست کرد و بلند داد زد:  پارسا! هفت و ربعه… پنج دقیقه بعد، شوهرش با خواب‌آلودگی وارد آشپزخانه شد. صبحانه عبارت بود…  

دانلود رمان ترس سمـی تر است یا زهر pdf از delaram1221 با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان delaram1221 مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/پلیسی/جنایی
خلاصه رمان ترس سمـی تر است یا زهر
مهسا که یک زندگی عالی و به ظاهر ساده دارد ناگـهان متـوجه مـی‌شود دوستش فوت کرده و
از آن روز زندگی‌اش از این‌رو به آن‌رو مـی‌شود دوستش به طرز مشکوکی فوت کرده و پلیس پیگیر ماجرا است
هر چه داستان جلوتر مـی‌رود اتفاقات جدیـدتری مـی‌افتد؛ هم راز جدیـدی پیـدا مـی‌شود، هم پرده از رازی برداشتـه مـی‌شود
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عروس زمان
قسمت اول رمان ترس سمـی تر است یا زهر
ساعت هفتِ صبح با صدای آلارم از خـواب بیـدار شـد چند لحظه‌ای با خـواب‌آلودگی در تخت جابهجا شـد
خدا را شکر کرد که امروز پنجشنبه است و فردا یک دلِ سیر مـی‌خـوابد
نگـاهی به شوهرش، پارسا انداخت که هنوز خـواب بود چاره‌ای جز بلند شـدن نداشت
با چشمانی نیمه‌باز به دست‌شویی رفت و آبی به صورتش زد
همان‌طور چشم بستـه، بدون این‌که جلویش را نگـاه کند به سمت آشپزخانه حرکت کرد
آن‌قدر صبح‌ها این کـار را کرده بود که مسیرش را حفظ بود اتاق خـواب و اتاق مهمان،
به همراه دست‌شویی و حمام در راهروی سمت چپ در ورودی بودند در سمت راست
سالن پذیرایی و در انتـهای آن نیز آشپزخانه قرار داشت
پایش به کوسن مبل که روی زمـین افتاده بود گرفت و نزدیک بود زمـین بخـورد پارسا
عادت داشت روی زمـین بنشیند و برای همـین کوسن‌ها، اکثراً روی زمـین بودند آن را
سر جایش گذاشت، خانه را آخر شب‌ها مرتب مـی‌کرد تا فردا عصر که از
سر کـار برگشتند، از دیـدن به هم ریختگی وحشت نکنند
صبحانه‌ی مختصری درست کرد و بلند داد زد:  پارسا! هفت و ربعه…
پنج دقـیقه بعد، شوهرش با خـواب‌آلودگی وارد آشپزخانه شـد. صبحانه عبارت بود…
 

لینک دانلود رمان ترس سمی تر است یا زهر 

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0