دختر خوبیه وکمی شیطون حرف زور رو قبول نمیکنه برای هر حرفی جوابی داره خانوادشو دوس داره اما به خاطر دانشگاه ازشون دور میشه ازکرمان میاد تهران وتو دانشگاه اتفاقی میوفته بعد از یکی دوهفته خبرمیدن داداشش میخواد نامزد کنه و بر میگرده کرمان که اتفاقاتی میوفته که باعث میشه اتفاقی تویه وجود این دختر رخ بده اول رمان آخ بیتا زود باش دیر شد دیگه داریم میریم دانشگاه عروسی که نمیریم بیتا دختر خالمه برعکس من خیلی به غرو فرش میرسه اما من عاشقِ جین و تی شرت و تاپهایِ رنگیِ دخترانه ام شاید اسپُرت بودن سالهاست از مُد اُفتاده است ولی من همان دخترِ آن دورانم من همینم و ساده بودنم را به همین سادگی دوست دارم و ساده خواهم ماند من سادگیم را به هیچ حس و مُدی نخواهم فروخت بیتا:وایسا بابا من که مثل تونیستم بزار به خودمون برسیم بلکه یه حاجتی شداز ترشیدگی در امان موندیم والا اگه بخواد حاجتی شه با این غرو فر نمیشه ساده که بهتره از اتاق اومد بیرون درحالی که میرفتیم بیرون گفت:اما پسرای امروزی دوست دارن دختر به خودش برسه نه مثل تو اوی مگه من چمه خیلی هم دلشون بخواد چه اعتماد به سقفیم داره آخه دخترخوب کی همیشه کتونی میپوشه بابا حداقل تمو دانشگاه یه کفش خوشمل عروسکی بپوش بیخودی حرف نزن تیپ من بهترین تیپه هردو ساکت شدیم ورفتیم سرکوچه همین که رسیدیم قبل از این که ماشین بیاد بیتا:ببینم نکنه توتوی عروسی خودتم میخوای کتونی بپوشی ها؟ خندیدم و یه ماشین گرفتم سوار شدیم و پیش به سوی کسب علم ازنوع هنر بیتا دختر یکی یدونه خاله بهارمه باهم …
دانلود رمان ترنم pdf از ریحانه فلاح مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ریحانه فلاح مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی/معمایی
خلاصه رمان ترنم
ترنم دختر خـوبیه وکمـی شیطون حرف زور رو قبول نمـیکنه برای هر حرفی جوابی داره
خانوادشو دوس داره اما به خاطر دانشگـاه ازشون دور مـیشـه ازکرمان مـیاد تـهران وتـو
دانشگـاه اتفاقـی مـیوفتـه بعد از یکی دوهفتـه خبرمـیـدن داداشش مـیخـواد نامزد کنه و بر مـیگرده
کرمان که اتفاقاتی مـیوفتـه که باعث مـیشـه اتفاقـی تـویه وجود این دختر رخ بده
رمان پیشنهادی:دانلود رمان پاراهور مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان ترنم
آخ بیتا زود باش دیر شـد دیگـه داریم مـیریم دانشگـاه عروسی که نمـیریم بیتا دختر خالمه
برعکس من خیلی به غرو فرش مـیرسه اما من عاشقِ جین و تی شرت و تاپهایِ رنگیِ دخترانه ام
شایـد اسپُرت بودن سالهاست از مُد اُفتاده است ولی من همان دخترِ آن دورانم من همـینم و ساده بودنم
را به همـین سادگی دوست دارم و ساده خـواهم ماند من سادگیم را به هیچ حس و مُدی نخـواهم فروخت
بیتا:وایسا بابا من که مثل تـونیستم بزار به خـودمون برسیم بلکه یه حاجتی شـداز ترشیـدگی در امان موندیم
والا اگـه بخـواد حاجتی شـه با این غرو فر نمـیشـه ساده که بهتره از اتاق اومد بیرون درحالی که مـیرفتیم
بیرون گفت:اما پسرای امروزی دوست دارن دختر به خـودش برسه نه مثل تـو اوی مـگـه من چمه خیلی هم
دلشون بخـواد چه اعتماد به سقفیم داره آخه دخترخـوب کی همـیشـه کتـونی مـیپوشـه بابا حداقل تمو دانشگـاه
یه کفش خـوشمل عروسکی بپوش بیخـودی حرف نزن تیپ من بهترین تیپه هردو ساکت شـدیم ورفتیم
سرکوچه همـین که رسیـدیم قبل از این که ماشین بیاد بیتا:ببینم نکنه تـوتـوی عروسی خـودتم مـیخـوای
کتـونی بپوشی ها؟ خندیـدم و یه ماشین گرفتم سوار شـدیم و پیش به سوی کسب علم ازنوع هنر
بیتا دختر یکی یـدونه خاله بهارمه باهم …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(