داستان زندگی عاطفه و نرگس دو دوست قدیمی که نرگس بخاطر تامین مخارج معالجه ی مادرش مجبور به ازدواج اجباری با پسرعموی پولدار و بیسوادش میشه و در این بین برای ماه عسل عازم شمال میشن و نرگس از عاطفه میخواهد که همراهیشون کنه.. در آنجا نرگس کم کم به عشق خالص جهانگیر پسرعمویش پی میبرد و به او علاقمند میشه و عاطفه هم بطور اتفاقی با نادر و نامزدش آشنا میشود اما نادر که دل خوشی از نامزدش ندارد کم کم شیفته ی سادگی و ملاحت عاطفه میشود و از او درخواست ازدواج میکند اما… اول رمان عاطفه درحاليكه كنار پنجره اتاق نشسته بود و بيرون را تماشا ميكرد ، شنونده بگو مگوي پدر و مادرش بود . پدرش چند سال قبل بر اثر همنشيني با دوستان ناباب مبتلا به اعتياد شده بود و سال گذشته به علت همين مساله او را از كارخانه اخراج كرده بودند . مادرش براي عقب نيفتادن كرايه خانه و مخارج زندگي كار ميكرد . عاطفه هر بار كه يكي از متقاضيان مادرش را براي كارهاي سخت منزل جلوي در به انتظار ميديد ، قلبش مالامال از اندوه ميشد . او مي انديشيد : چرا مادرم كه هنوز اثرات جواني در چهره اش مشهود است بايد براي گذران زندگي در خانه ديگران كار كند ؟ هميشه وقتي افكارش به اينجا ميرسيد علي رقم ميل باطنيش از پدرش بدش مي آمد . پدري كه از سال گذشته فقط گاهي او را ميديد و هر بار هم كه به خانه مي آمد پس از سر و صداي فراوان به زور از مادرش پول ميگرفت و بعد تا مدتها ناپديد ميشد . عاطفه دلش براي….
دانلود رمان تنها با تـو pdf از مریم جعفری لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مریم جعفری مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان تنها با تـو
داستان زندگی عاطفه و نرگس دو دوست قدیمـی که نرگس بخاطر تامـین مخارج معالجه ی
مادرش مجبور به ازدواج اجباری با پسرعموی پولدار و بیسوادش مـیشـه و در این بین برای
ماه عسل عازم شمال مـیشن و نرگس از عاطفه مـیخـواهد که همراهیشون کنه.. در آنجا
نرگس کم کم به عشق خالص جهانگیر پسرعمویش پی مـیبرد و به او علاقمند مـیشـه و
عاطفه هم بطور اتفاقـی با نادر و نامزدش آشنا مـیشود اما نادر که دل خـوشی از نامزدش
ندارد کم کم شیفتـه ی سادگی و ملاحت عاطفه مـیشود و از او درخـواست ازدواج مـیکند اما…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان حسرت دیـدار تـو
قسمت اول رمان تنها با تـو
عاطفه درحاليكه كنار پنجره اتاق نشستـه بود و بيرون را تماشا ميكرد ، شنونده بگو مـگوي پدر و مادرش بود . پدرش چند سال قبل
بر اثر همنشيني با دوستان ناباب مبتلا به اعتياد شـده بود و سال گذشتـه به علت همين مساله او را از كارخانه اخراج كرده بودند .
مادرش براي عقب نيفتادن كرايه خانه و مخارج زندگي كار ميكرد .
عاطفه هر بار كه يكي از متقاضيان مادرش را براي كارهاي سخت منزل جلوي در به انتظار ميديد ، قلبش مالامال از اندوه ميشـد . او
مي انديشيد : چرا مادرم كه هنوز اثرات جواني در چهره اش مشـهود است بايد براي گذران زندگي در خانه ديگران كار كند ؟
هميشـه وقتي افكارش به اينجا ميرسيد علي رقم ميل باطنيش از پدرش بدش مي آمد . پدري كه از سال گذشتـه فقط گـاهي او را
ميديد و هر بار هم كه به خانه مي آمد پس از سر و صداي فراوان به زور از مادرش پول ميگرفت و بعد تا مدتـها ناپديد ميشـد .
عاطفه دلش براي….
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(