دانلود رمان تیه طلا  از عاطفه منجزی 

دانلود رمان تیه طلا از عاطفه منجزی 

ژانر : -

داستان زندگی دختری است به نام طلا که مدتی بنا به مصلحت زندگیش نقش خواهر جوانمرگ دوقلوی خودش تیام را بازی میکنه و در همان نقش عاشق نامزد خواهرش فرهاد میشه… اول رمان طال حال غریبی داشت حتی میترسید بلند نفس بکشد مبادااشکش سرازیر شود مات و مبهوت دوروبرش را نگاه می کرد که دستی دور بازویش حلقه شد تند سرش را برگرداند چشم هایش از نگرانی دودو می زد لحظه ای از ذهنش گذشت یعنی این همون پدریه که سالها منتظرش بودم؟ و همان وقت صدای گرم و صمیمی خسرو او را از ورطه ی افکارش بیرون کشید می ترسی بابا نه؟ می دونم دخترم اولش تا بیای عادت کنی یکم سخته ولی زودتر از اونی که فکرشو بکنی همه چی برات جا می افته دختر جوان که مژه های بلند و بر گشته اش نمناک شده بود به چهره ی تکیده و چشمهای قرمز مرد دقیق شد و با تردید پرسید: شما فکر می کنید من می تونم جای خالی تیام رو براتون پر کنم؟ گوش کن طال !تو همیشه جای خودت رو تو دل من داری درست مثل تیام این بدشانسی من بوده که نتونستم هر دوی شما رو باهم داشته باشم حاال اگه ازت خواستم نقش تیام رو بازی کنیواسه خاطر خودم نیست به خاطر ناهیده اگه بدونی چه قدر شبیه خواهرتی!همون صدا همون صورت همون چشمهای قشنگ حتی وفتی بغلت می کنم بوی تیام رو میدی پس دیگه از چی میترسی؟ صدای طال مثل صدای خسرو پر از بغض بود اماآخه آخه من و اون خیلی با هم فرق داریم تیام این جا…

دانلود رمان تیه طلا pdf از عاطفه منجزی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان عاطفه منجزی مـیباشـد

موضوع رمان:عاشقانه/ارباب رعیتی

خلاصه رمان تیه طلا

داستان زندگی دختری است به نام طلا که مدتی بنا به مصلحت زندگیش

نقش خـواهر جوانمرگ دوقلوی خـودش تیام را بازی مـیکنه و

در همان نقش عاشق نامزد خـواهرش فرهاد مـیشـه…

رمان پیشنهادی:دانلود رمان شاه ماهی عاطفه منجزی

قسمت اول رمان تیه طلا

طال حال غریبی داشت حتی مـیترسیـد بلند نفس بکشـد

مبادااشکش سرازیر شود مات و مبهوت دوروبرش را نگـاه مـی

کرد که

دستی دور بازویش حلقه شـد تند سرش را برگرداند

چشم هایش از نگرانی دودو مـی زد لحظه ای از ذهنش

گذشت یعنی این همون پدریه که سالها منتظرش بودم؟

و همان وقت صدای گرم و صمـیمـی خسرو او را از ورطه ی افکـارش بیرون کشیـد

مـی ترسی بابا نه؟ مـی دونم دخترم اولش تا بیای عادت کنی

یکم سختـه ولی زودتر از اونی که فکرشو بکنی همه چی

برات جا مـی افتـه

دختر جوان که مژه های بلند و بر گشتـه اش نمناک شـده بود

به چهره ی تکیـده و چشمهای قرمز مرد دقـیق شـد و با

تردیـد پرسیـد: شما فکر مـی کنیـد من

مـی تـونم جای خالی تیام رو براتـون پر کنم؟

گوش کن طال !تـو همـیشـه جای خـودت رو تـو دل من داری

درست مثل تیام این بدشانسی من بوده که نتـونستم هر

دوی شما رو باهم داشتـه باشم حاال

اگـه ازت خـواستم نقش تیام رو بازی کنیواسه خاطر خـودم نیست به خاطر ناهیـده

اگـه بدونی چه قدر شبیه خـواهرتی!همون صدا همون صورت همون چشمهای

قشنگ حتی وفتی بغلت مـی کنم

بوی تیام رو مـیـدی پس دیگـه از چی مـیترسی؟

صدای طال مثل صدای خسرو پر از بغض بود اماآخه آخه

من و اون خیلی با هم فرق داریم تیام این جا…

  • باکس دانلود
  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(