دانلود رمان جایی که آب طعم شراب دارد از یاسمین منصوری
جایی که آب طعم شراب دارد خلاصه راجب دختریه ک از شهرستان کارشناسی ارشد تهران قبول میشه و میاد تهران پیش پدرش زندگی کنه اونجا با ادمای جدید اشنا میشه و خب خیلی باهاشون فرق داره اینک میخواد خودشو با اون ادما وقف بده و کارایی ک میکنه و جاهایی ک کم میاره خوب توصیف شده ،داستان الان ب جاهای حساسش رسیده ،داستان تک شخصیتی نیست البته ارسلان ،سیامک ،پرهام ،سپیده همه شون داستان دارن اول رمان جایی که آب طعم شراب دارد صدای خرناس کشیدن زنی که کنار دستش نشسته بود، از گوشش وارد سرش میشد و به سمت مغزش میرفت اعصابش را بهم ریخته بود صدایی بود ، مشابه به وزوز مگس و با این تفاوت که نمی توانست برای پس زدنش، دستش را در هوا پرت کند پوفی کشید و زیپ کیف دستی اش را بی دلیل باز کرد و بست با خودش فکر کرد شاید اینطور بتواند زن را بیدار کند زن اما عمیقا در خواب بود باز پوفی کشید و همراه با پوف بلندش، نگاه بدی هم به سمت زن انداخت انگار می توانست او را ببیند زنک انگار بلندگو در گلویش جاسازی کرده بودند یک لحظه وقفه هم نمی انداخت با ناراحتی در صندلیِ سفت اتوبوس جا به جا شد همان اول که سعی کرد سر صحبت را با زن میانسالِ کنار دستش باز کند، با بی میلی اش مواجه شد و تمام راه را به خرناس کشیدن هایش گوش داد مسیر دانشگاه تا خانه را هم همیشه با اتوبوس می آمد و میرفت ولی آن مسیر خیلی کوتاه بود از تلاش برای..
دانلود رمان جایی که آب طعم شراب دارد pdf از یاسمـین منصوری لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان یاسمـین منصوری مـیباشـد
موضوع رمان عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان جایی که آب طعم شراب دارد
خلاصه راجب دختریه ک از شـهرستان کـارشناسی ارشـد تـهران
قبول مـیشـه و مـیاد تـهران پیش پدرش زندگی کنه
اونجا با ادمای جدیـد اشنا مـیشـه و خب خیلی باهاشون فرق داره
اینک مـیخـواد خـودشو با اون ادما وقف بده و کـارایی ک مـیکنه و جاهایی ک کم مـیاره
خـوب تـوصیف شـده ،داستان الان ب جاهای حساسش رسیـده ،داستان تک شخصیتی نیست البتـه
ارسلان ،سیامک ،پرهام ،سپیـده همه شون داستان دارن
رمان پیشنهادی:دانلود رمان زوال اطلسی ها یاسمـین منصوری
قسمت اول رمان جایی که آب طعم شراب دارد
صدای خرناس کشیـدن زنی که کنار دستش نشستـه بود، از گوشش وارد
سرش مـیشـد و به سمت مغزش مـیرفت اعصابش را بهم ریختـه بود صدایی بود
، مشابه به وزوز مـگس و با این تفاوت که نمـی تـوانست برای پس زدنش، دستش را
در هوا پرت کند پوفی کشیـد و زیپ کیف دستی اش را بی دلیل باز کرد و بست
با خـودش فکر کرد شایـد اینطور بتـواند زن را بیـدار کند زن اما عمـیقا در خـواب بود
باز پوفی کشیـد و همراه با پوف بلندش، نگـاه بدی هم به سمت زن انداخت
انگـار مـی تـوانست او را ببیند زنک انگـار بلندگو در گلویش جاسازی کرده بودند
یک لحظه وقفه هم نمـی انداخت با ناراحتی در صندلیِ سفت اتـوبوس جا به جا شـد
همان اول که سعی کرد سر صحبت را با زن مـیانسالِ کنار دستش باز کند، با بی مـیلی اش
مواجه شـد و تمام راه را به خرناس کشیـدن هایش گوش داد مسیر دانشگـاه تا خانه
را هم همـیشـه با اتـوبوس مـی آمد و مـیرفت ولی آن مسیر خیلی کوتاه بود از تلاش برای..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(