دانلود رمان جدال خاکستری  از parya***1368

دانلود رمان جدال خاکستری  از parya***1368

ژانر : - -

جدال خاکستری فربد به تازگی نقل مکان کرد و به یه خونه حیاط دار می رود بعد از دو ، سه روز متوجه می شود در خانه جدیدش تنها نیست … از آن طرف دانی پسر منزوی جنی است که سال ها در خانه جدید فربد زندگی می کند و از اشغال خانه اش توسط فربد ناراضی است و این شروع جدل این دو خواهد شد اول رمان جدال خاکستری سر و صدا باعث شد از مدیتیشنم بگذرم از سقف شیرونی به طبقه پایین نگاه کردم باز این پسر پیداش شد با یه گله آدم ؛ خبر مرگش صد بار تو خوابش بهش اخطار دادم ها از رو نمی ره که از سقف به طبقه پایین رفتم یه گوشه نشستم کافی یکم ابتکار به خرج بدم بترسن وسایل صاحب خونه قبلی اونجا بود بد جور منظم بود مجبورم علی رغم میل باطنیم خونه رو داغون کنم زدم شیشه ها و تمام وسایل شکستنی و شکستم پسر میمون عین چنار قد کشید بود از کل هیکل نوک مدادیش به موهای یه کیلو روغنش می رسید شُلغمی یعنی شل بود مایی غمِ من هم بود خریدار با هنر دستم د برو که رفتی پسر شُلغمی زیر زبون یه امام زاده می گفت صدتا امامزاده از بغل لب هاش میزد بیرون که عمرا زیارت یکی رفته باشه عقب عقب رفت ؛ رفت رد کارش وسایل دوباره مرتب کردم رفتم به کارم برسم این روزها چقدر آدم ها بی کارن وسط روز میان مزاحم استراحت من می شن یک سال بعد فربد با عصابی خراب که با زدن پام به سرامیک سفید کف بنگاه نشسته بودم دلم می خواست بلند شم

دانلود رمان جدال خاکستری pdf از parya***1368 لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان parya***1368 مـیباشـد
موضوع رمان:فانتزی/ترسناک/معمایی

خلاصه رمان جدال خاکستری
فربد به تازگی نقل مکـان کرد و به یه خـونه حیاط دار مـی رود بعد از دو ،
سه روز متـوجه مـی شود در خانه جدیـدش تنها نیست …
از آن طرف دانی پسر منزوی جنی است که سال ها در خانه جدیـد فربد
زندگی مـی کند و از اشغال خانه اش تـوسط فربد ناراضی است و
این شروع جدل این دو خـواهد شـد
رمان پیشنهادی:دانلود رمان همزاد من فاطمه افکـاری
قسمت اول رمان جدال خاکستری
سر و صدا باعث شـد از مدیتیشنم بگذرم از سقف شیرونی به طبقه پایین نگـاه کردم
باز این پسر پیـداش شـد با یه گله آدم ؛ خبر مرگش صد بار تـو خـوابش بهش اخطار دادم ها
از رو نمـی ره که از سقف به طبقه پایین رفتم یه گوشـه نشستم کـافی یکم ابتکـار به خرج
بدم بترسن وسایل صاحب خـونه قبلی اونجا بود بد جور منظم بود مجبورم علی رغم مـیل
باطنیم خـونه رو داغون کنم زدم شیشـه ها و تمام وسایل شکستنی و شکستم پسر مـیمون
عین چنار قد کشیـد بود از کل هیکل نوک مدادیش به موهای یه کیلو روغنش مـی رسیـد
شُلغمـی یعنی شل بود مایی غمِ من هم بود خریـدار با هنر دستم د برو که رفتی پسر
شُلغمـی زیر زبون یه امام زاده مـی گفت صدتا امامزاده از بغل لب هاش مـیزد بیرون که عمرا
زیارت یکی رفتـه باشـه عقب عقب رفت ؛ رفت رد کـارش وسایل دوباره مرتب کردم رفتم به کـارم برسم
این روزها چقدر آدم ها بی کـارن وسط روز مـیان مزاحم استراحت من مـی شن یک سال بعد فربد
با عصابی خراب که با زدن پام به سرامـیک سفیـد کف بنگـاه نشستـه بودم دلم مـی خـواست بلند شم

لینک دانلود رمان جدال خاکستری