دانلود رمان داغ  از سحر ممبنی 

دانلود رمان داغ از سحر ممبنی 

ژانر : -

داستان دختری سرکش به نام محبوبه که علاقه خاصی به کاراته دارد اما در مسابقات ناحیه شکست می خورد و به مسابقات زیرزمینی روی می آورد و جهت کم کردن مشکلات خانواده تصمیم به منشی گری در مطب سهرابی می شود که مبتلا به سرطان است و .. اول رمان انگار باورش نمی شود این منم که به خانه رفتن را به همراهی او ترجیح می دهم می گوید: بری خونه؟ من برای امروز کلی برنامه دارم عزیزم ! مامان هم بدون تو راهمون نمی ده تو خونه! اونوقت که خودتو اونطور تو دل حاج خانم جا کردی باید فکر همچین روزی می بودی! حاج خانم را به یاد می آورم حتی نمی خواهم فکرش را بکنم که بعد از این دیدار چقدر همه چیز خراب می شود و چطور بهت زده به صورتم نگاه می کند و می گوید: محبوبه ؟ چرا؟ نمی دانم شاید دیگر اینطور با محبت صدایم نکند شاید حتی نخواهد مرا ببیند بالاخره می گوید: اومدن محبوب اومدن … نمی خواهم رد نگاهش را بگیرم به دست راستش که توی هوا تکان می خورد نگاه می کنم برمی گردد نگاهم می کند و می گوید: ما رو ندیدن هنوز … زیاد طول نمی کشد تا چهره ی آشنایی که از دیدنم وارفته را ببینم جای او دارد به من نگاه می کند احوالپرسی می کنند مرا نگاه می کند … با دو دستم دسته گل را گرفته ام نمی دانم آن را به دختر جوانی که با لبخندی مردد خشکیده بر لب نگاهم می کند بدهم یا منتظر بمانم احوالپرسی شان تمام شود و گل را به او بدهم بالاخره روبه روی من می..

دانلود رمان داغ pdf از سحر ممبنی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان سحر ممبنی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان داغ
داستان دختری سرکش به نام محبوبه که علاقه خاصی به کـاراتـه دارد اما
در مسابقات ناحیه شکست مـی خـورد و به مسابقات زیرزمـینی روی مـی آورد و
جهت کم کردن مشکلات خانواده تصمـیم به منشی گری در مطب سهرابی مـی شود
که مبتلا به سرطان است و ..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خیال چشمانش
قسمت اول رمان داغ
انگـار باورش نمـی شود این منم که به خانه رفتن را به همراهی او ترجیح مـی دهم مـی گویـد:
بری خـونه؟ من برای امروز کلی برنامه دارم عزیزم ! مامان هم بدون تـو راهمون نمـی ده تـو خـونه!
اونوقت که خـودتـو اونطور تـو دل حاج خانم جا کردی بایـد فکر همچین روزی مـی بودی!
حاج خانم را به یاد مـی آورم حتی نمـی خـواهم فکرش را بکنم که بعد از این
دیـدار چقدر همه چیز خراب مـی شود و چطور بهت زده به صورتم نگـاه مـی کند و مـی گویـد:
محبوبه ؟ چرا؟
نمـی دانم شایـد دیگر اینطور با محبت صدایم نکند شایـد حتی نخـواهد مرا ببیند بالاخره مـی گویـد:
اومدن محبوب اومدن … نمـی خـواهم رد نگـاهش را بگیرم به دست راستش که
تـوی هوا تکـان مـی خـورد نگـاه مـی کنم برمـی گردد نگـاهم مـی کند و مـی گویـد:
ما رو ندیـدن هنوز … زیاد طول نمـی کشـد تا چهره ی آشنایی که از دیـدنم وارفتـه را ببینم
جای او دارد به من نگـاه مـی کند احوالپرسی مـی کنند مرا نگـاه مـی کند …
با دو دستم دستـه گل را گرفتـه ام نمـی دانم آن را به دختر جوانی که با لبخندی
مردد خشکیـده بر لب نگـاهم مـی کند بدهم یا منتظر بمانم احوالپرسی شان تمام شود و گل را به او بدهم
بالاخره روبه روی من مـی..

لینک دانلود رمان داغ

  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0