دختر افغان من دختری از خاک افغان و تو پسری از تبار آریایی چگونه در مسیر قلبم ایستادی؟ چه شد که عاشق و شیدایت شدم؟! قلب هایمان نزدیک و دست هایمان سرد و دور است زمینیان به عشق من و تو حسادت خواهند کرد زهر تلخ حسد خود را به عشق پاک من و تو ریختند از من دور میشوی و من در اسارت دشمن کاری ز دستم بر نمی آید تپش های قلبت را ز من دریغ مکن اول رمان دختر افغان چشم هام رو باز کردم یک روز پر دردسر دیگه؛همه مشکالتم تو یه ان یادم اومد من دختری افغانی هستم،به کشورم و خودم افتخار می کنم؛ از اصلیتم هم خجالت نمی کشم مگه ادما از کشورو اصلیت خودشون خجالت می کشن؟ از جام پاشدم و رخت خوابم رو جمع کردم اسمم فرشته،فامیلم نیازی؛تو یه خانواده متوسط به دنیا اومدم پدر مادرم اهل کابل هستن من تو ایران به دنیا اومدم ۱٨سالمه چشم های درشت و کشیده مشکی،ابروهای کمانی باریک ،مژه های فرو بلند،بینی و لب و دهن معمولی ترکیبی از چهره بابا و مامانم؛خونوادم۶نفر هستن پدرو مادرم ۳تا داداش که اول به دنیا اومدن منم ته تقاری ام بابا با مجوزی که به سختی گرفت یه تولیدی خیاطی داره مامانم خانه داره،سوادش فوق دیپلم تجربی،بابا هم دیپلم انسانی از اتاقم اومدم بیرون؛مامان و بابا یه اتاق داشتن،مهدی و محسن هم یه اتاق؛برادرام محمد هم ازدواج کرده؛برادر بزرگترم از آشپزخونه صدای تق و توق میومد مامانه حتما بلند سالم کردم مامان خندیدو گفتسالاااام!مادرم برتو مبارک بادا؛روز میالد گل عاطفه ها رفتم تو توالت و بعد انجام عملیات تو روشوی..
دانلود رمان دختر افغان pdf از فاطمه سادات مظفری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه سادات مظفری مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان دختر افغان
من دختری از خاک افغان و تـو پسری از تبار آریایی چگونه در
مسیر قلبم ایستادی؟ چه شـد که عاشق و شیـدایت شـدم؟!
قلب هایمان نزدیک و دست هایمان سرد و دور است زمـینیان به عشق من و تـو حسادت
خـواهند کرد زهر تلخ حسد خـود را به عشق پاک من و تـو ریختند از من دور مـیشوی و
من در اسارت دشمن کـاری ز دستم بر نمـی آیـد تپش های قلبت را ز من دریغ مکن
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان برگ ریزان دلم
قسمت اول رمان دختر افغان
چشم هام رو باز کردم
یک روز پر دردسر دیگـه؛همه مشکـالتم تـو یه ان یادم اومد
من دختری افغانی هستم،به کشورم و خـودم افتخار مـی کنم؛
از اصلیتم هم خجالت نمـی کشم مـگـه ادما از کشورو
اصلیت خـودشون خجالت مـی کشن؟
از جام پاشـدم و رخت خـوابم رو جمع کردم
اسمم فرشتـه،فامـیلم نیازی؛تـو یه خانواده متـوسط به دنیا اومدم
پدر مادرم اهل کـابل هستن من تـو ایران به دنیا اومدم ۱٨سالمه
چشم های درشت و کشیـده مشکی،ابروهای کمانی باریک
،مژه های فرو بلند،بینی و لب و دهن معمولی
ترکیبی از چهره بابا و مامانم؛خـونوادم۶نفر هستن
پدرو مادرم ۳تا داداش که اول به دنیا اومدن منم تـه تقاری ام
بابا با مجوزی که به سختی گرفت یه تـولیـدی خیاطی داره
مامانم خانه داره،سوادش فوق دیپلم تجربی،بابا هم دیپلم
انسانی
از اتاقم اومدم بیرون؛مامان و بابا یه اتاق داشتن،مهدی و محسن هم یه اتاق؛برادرام
محمد هم ازدواج کرده؛برادر بزرگترم از آشپزخـونه صدای تق و تـوق مـیومد مامانه حتما
بلند سالم کردم
مامان خندیـدو گفتسالاااام!مادرم برتـو مبارک بادا؛روز مـیالد گل عاطفه ها
رفتم تـو تـوالت و بعد انجام عملیات تـو روشوی..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(