دانلود رمان در امتداد نقطه چین از نگار قاسمی مستقیم
رمان درمورد دختری به اسم آریساست که داره با سرنوشتش میجنگه این دختر عاشق میشه و تو تمام لحظه های زندگیش فقط چوب عشقشو میخوره عشق یا وابستگی ؟ امیر عاشق دختری به نام روناکه که اعتراف آریسا به امیر باعث میشه روناک امیرو ترک کنه اما آیا اونا دوباره کنار هم برمیگردن ؟ امیر و آریسا کنار هم ولی دوتا غریبه روناک و حسام کنارهم به اجبار به خاطر بچه ای که توی شکم روناکه اول رمان نگاهی تو آینه به خودم انداختم و یه لبخند تلخ زدم کاری بود که خودم باعث و بانیش بودم ؛ حاال افسوس خوردن هیچ فایده ای نداره چه خوشگل شدم ! خانمی که آرایشگر بود اومد جلوم ایستاد و تاج رو رو سرم جابه جا کرد و رفت به رفتنش نگاه کردم و تو فکر فرو رفتم ؛ یعنی آخرش قراره چی بشه ؟ بازم به خودم تو آینه خیره شدم با حسرت به موهام نگاه کردم ؛ موهای خرماییم حاال رنگ عسلی گرفته بود اصال دلم نمیخواست رنگ موهام تغییری کنه اما االن اینجا من حق انتخابی ندارم ! موهام به صورت ساده پستم و رو شونه هام ریخته شده بود تاج گل زیبایی آرایشگر تازه رو سرم گذاشته بود پوست برنزم یکم سفید تر شده بود ابروهام پهن برداشته شده بود و با مداد عسلی خوش حالت ترهم شده بود که به صورتم میومد چشم های کشیده ی قهوه ایم حاال آرایش قشنگی داشت خط چشم کلفت مشکی پشت چشمم و مداد مشکی داخل چشمم کشیده شده بود که زیبایی خاصی داشت سایه ی بادمجونی رنگ کمرنگی …
دانلود رمان در امتداد نقطه چین pdf از نگـار قاسمـی مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگـار قاسمـی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان در امتداد نقطه چین
رمان درمورد دختری به اسم آریساست که داره با سرنوشتش مـیجنگـه
این دختر عاشق مـیشـه و تـو تمام لحظه های زندگیش فقط
چوب عشقشو مـیخـوره عشق یا وابستگی ؟
امـیر عاشق دختری به نام روناکه که اعتراف آریسا به امـیر باعث مـیشـه
روناک امـیرو ترک کنه اما آیا اونا دوباره کنار هم برمـیگردن ؟
امـیر و آریسا کنار هم ولی دوتا غریبه
روناک و حسام کنارهم به اجبار به خاطر بچه ای که تـوی شکم روناکه
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عطر تلخ بیتا مـیرانی
قسمت اول رمان در امتداد نقطه چین
نگـاهی تـو آینه به خـودم انداختم و یه لبخند تلخ زدم کـاری بود که
خـودم باعث و بانیش بودم ؛ حاال افسوس خـوردن هیچ
فایـده ای نداره چه خـوشگل شـدم ! خانمـی که آرایشگر بود
اومد جلوم ایستاد و تاج رو رو سرم جابه جا کرد و رفت به
رفتنش نگـاه کردم و تـو فکر فرو رفتم ؛ یعنی آخرش قراره چی بشـه ؟
بازم به خـودم تـو آینه خیره شـدم با حسرت به موهام
نگـاه کردم ؛ موهای خرماییم حاال رنگ عسلی گرفتـه بود اصال
دلم نمـیخـواست رنگ موهام تغییری کنه اما االن اینجا من
حق انتخابی ندارم !
موهام به صورت ساده پستم و رو شونه هام ریختـه شـده بود
تاج گل زیبایی آرایشگر تازه رو سرم گذاشتـه بود پوست
برنزم یکم سفیـد تر شـده بود ابروهام پهن برداشتـه شـده بود و
با مداد عسلی خـوش حالت ترهم شـده بود که به صورتم
مـیومد چشم های کشیـده ی قهوه ایم حاال آرایش قشنگی داشت
خط چشم کلفت مشکی پشت چشمم و مداد مشکی
داخل چشمم کشیـده شـده بود که زیبایی خاصی داشت سایه ی
بادمجونی رنگ کمرنگی …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(