ای کاش هیچ وقت قلبم در آفساید نمیماند. ای کاش هرگز تو پشت پنالتی های بی رحمانه زندگی ام قرار نمی گرفتی. ای کاش هیچ گاه داور به ضرر ما سوت نمیزد و ای کاش من هیچ وقت در بازی با قلبت مصدوم نمیشدم. وای!… دو کارت زرد در باز ی احساس… من اخراج شدم… از رو ی نیمکت تشویقت میکنم با احتیاط پنالتی را بزن من به قدرت عشق ایمان دارم.. اول رمان چرا ناراحتی؟! دال آخرش رو جا نندازید آقای_ایتزو! ابروهای کوتاهش بالا پریدند و چشمهاش ریز شدند. گفت: مشکلهجییاهمچینچیزیداری؟ الفبابراتمحترمه؟ دندون قرچهای کردم… سرتاپاش رو از نظر گذروندم و گردنم رو کوتاه کج کردم و ادامه دادم: آدمهایی که تصمیمهای اشتباه میگیرند برام فاقد احترامند. برعکس الفبا. داری رسماً اعلام میکنی از بودن من ناراحتی؟! با اینقدر سؤال باید به گیراییتون شک کنم؟! لبهای گوشتیاش رو به هم فشار داد. نفسش رو صدادار داد بیرون. گیراییام نسبت به کسی که به الفبا احترام میذاره… پریدم وسط حرفش و گفتم: الفبا و کلمات حریم خودشون رو رعایت میکنند. قرمز شدن گوشهاش و پیوند خوردن ابروهاش مثل هورت کشیدن یه لیوان شربت خنک بود. طعم_نعنایی و با تکههای یخ! خواستم رد بشم که عصاش رو جلوی درگاه گذاشت و مانعم شد. من آدمی نیستم که برپایه حرفهای یه دختر بچه قید کاری که میخوام انجام بدم رو بزنم. سرش رو از روی تأسف تکون داد و گفت: تیرت بد به سنگ خورد ال…نا! به خاطر تلفظ افتضاح اسمم از زبونش سیخ شدن موهای بدنم رو حس کردم جوری لام اسمم رو تلفظ کرد که مطمئن بودم تا چندوقت از..
دانلود رمان دل های لژیونر pdf از امـگـا با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان امـگـا مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان دل های لژیونر
ای کـاش هیچ وقت قلبم در آفسایـد نمـیماند.
ای کـاش هرگز تـو پشت پنالتی های بی رحمانه زندگی ام قرار نمـی گرفتی.
ای کـاش هیچ گـاه داور به ضرر ما سوت نمـیزد و ای کـاش من هیچ وقت در بازی با قلبت مصدوم
نمـیشـدم.
وای!… دو کـارت زرد در باز ی احساس…
من اخراج شـدم… از رو ی نیمکت تشویقت مـیکنم با احتیاط پنالتی را بزن من به قدرت عشق ایمان
دارم..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان حاملگی اجباری
قسمت اول رمان دل های لژیونر
چرا ناراحتی؟!
دال آخرش رو جا نندازیـد آقای_ایتزو!
ابروهای کوتاهش بالا پریـدند و چشمهاش ریز شـدند. گفت:
مشکلهجییاهمچینچیزیداری؟ الفبابراتمحترمه؟
دندون قرچهای کردم…
سرتاپاش رو از نظر گذروندم و گردنم رو کوتاه کج کردم و ادامه دادم:
آدمهایی که تصمـیمهای اشتباه مـیگیرند برام فاقد احترامند. برعکس الفبا.
داری رسماً اعلام مـیکنی از بودن من ناراحتی؟!
با اینقدر سؤال بایـد به گیراییتـون شک کنم؟!
لبهای گوشتیاش رو به هم فشار داد. نفسش رو صدادار داد بیرون.
گیراییام نسبت به کسی که به الفبا احترام مـیذاره…
پریـدم وسط حرفش و گفتم: الفبا و کلمات حریم خـودشون رو رعایت مـیکنند.
قرمز شـدن گوشهاش و پیوند خـوردن ابروهاش مثل هورت کشیـدن
یه لیوان شربت خنک بود. طعم_نعنایی و با تکههای یخ!
خـواستم رد بشم که عصاش رو جلوی درگـاه گذاشت و مانعم شـد.
من آدمـی نیستم که برپایه حرفهای یه دختر بچه قـیـد کـاری که مـیخـوام انجام بدم رو بزنم.
سرش رو از روی تأسف تکون داد و گفت: تیرت بد به سنگ خـورد ال…نا!
به خاطر تلفظ افتضاح اسمم از زبونش سیخ شـدن موهای بدنم رو حس کردم
جوری لام اسمم رو تلفظ کرد که مطمئن بودم تا چندوقت از..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(