دانلود رمان دو سه تا شیطونا از Anahid75
دو سه تا شیطونا داستان سه تا خواهر پر رو ِکه مادر و پدرشونو تو تصادف از دست دادن و اما اینا به خاطر چندتا چک که دست شریک باباشونه و باید پاسش کنن شروع میکنن از خونه های مردم دزدی کردن یه شب که میرن دزدی… اول رمان دو سه تا شیطونا نگار: وارد دانشگاه شدم با چشم دنبال تارا گشتم. اه پس کدوم گوریه؟ بهش اس دادم : کجایی؟ سریع جواب داد: بیا دم دستشویی رفتم دم در دستشویی دیدمش که دو تا کیف رو کولش بود. رفتم نزدیکش و زدم پس کله اش من: یعنی خاك توسرت با این محل قرارات، نکنه با نامزد آینده اتم می خواي بیاي اینجاهاي رومانتیک؟ از تصوراینکه تارا زنگ میزنه به نامزدش اون میگه کجا بریم؟ این میگه بیا بریم دم در دستشویی خنده ام گرفته بود. تارا درحالی که سرشو ناز میکرد گفت: – اولا چرا میزنی بیشعور ثانیا تواین بی پسري کمبود پسر نامزدم کجا بود ثالثا تینا خانوم (خواهر بزرگش که تو دانشگاه ما فلسفه میخوند) مسموم شده. رابعا اگه بدونی چی شده؟ من: ماشا…ماشا…چه قدر حرف میزنی ،پس این کیف تیناست رو دوشت؟ تارا: پ ن پ واسه اولین بار کیفم سبک بود گفتم براینکه دوشم تعجب نکنه گفتم دوتا بیارم که میزون شم بعدشم رفت سمت یکی از در هاي دستشویی وپا بهش کوبید و داد زد. تینا تینی تین تین مردي حداقل اگه مردي بگو بیایم جمعت کنیم اه بیا دیگه خیلی جاي خوبیه توام رفتی بهش چسبیدي ول کن جون من اونجارو. همیجور داد می زد و با پا به در میزند…
دانلود رمان دو سه تا شیطونا pdf از Anahid75 با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Anahid75 مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/کلکلی/طنز
خلاصه رمان دو سه تا شیطونا
داستان سه تا خـواهر پر رو ِکه مادر و پدرشونو تـو تصادف از دست دادن و اما اینا به خاطر چندتا چک
که دست شریک باباشونه و بایـد پاسش کنن شروع مـیکنن از خـونه های مردم دزدی کردن
یه شب که مـیرن دزدی…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان قدمـگـاه شیطان
دانلود رمان روی خط صفر
دانلود رمان تـوتیای چشم
قسمت اول رمان دو سه تا شیطونا
نگـار:
وارد دانشگـاه شـدم با چشم دنبال تارا گشتم. اه پس کدوم گوریه؟ بهش اس دادم : کجایی؟
سریع جواب داد: بیا دم دستشویی
رفتم دم در دستشویی دیـدمش که دو تا کیف رو کولش بود. رفتم نزدیکش و زدم پس کله اش
من: یعنی خاك تـوسرت با این محل قرارات، نکنه با نامزد آینده اتم مـی خـواي بیاي اینجاهاي رومانتیک؟
از تصوراینکه تارا زنگ مـیزنه به نامزدش اون مـیگـه کجا بریم؟ این مـیگـه بیا بریم دم در دستشویی خنده ام
گرفتـه بود. تارا درحالی که سرشو ناز مـیکرد گفت:
– اولا چرا مـیزنی بیشعور ثانیا تـواین بی پسري کمبود پسر نامزدم کجا بود ثالثا تینا خانوم (خـواهر بزرگش که تـو
دانشگـاه ما فلسفه مـیخـوند) مسموم شـده. رابعا اگـه بدونی چی شـده؟
من: ماشا…ماشا…چه قدر حرف مـیزنی ،پس این کیف تیناست رو دوشت؟
تارا: پ ن پ واسه اولین بار کیفم سبک بود گفتم براینکه دوشم تعجب نکنه گفتم دوتا بیارم که مـیزون شم
بعدشم رفت سمت یکی از در هاي دستشویی وپا بهش کوبیـد و داد زد. تینا تینی تین تین مردي حداقل اگـه
مردي بگو بیایم جمعت کنیم اه بیا دیگـه خیلی جاي خـوبیه تـوام رفتی بهش چسبیـدي ول کن جون من اونجارو.
همـیجور داد مـی زد و با پا به در مـیزند…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(