رابطه پنهانی فصل ۱_۲_۳ داستان دختری به اسم یاسمین که در دوران جوانی وارد یه رابطه پنهانی میشه. اما پدرش اصرار داره که بایه نفر دیگه ازدواج کنه،یاسمین هم لج میکنه و…. رمان پیشنهادی: دانلود رمان پاییز دانلود رمان کرشمه سن خیلی زیادی نداشتم.فقط ۱۵ سالم بود.. چیز زیادی از جامعه نمیدونستم،تازه وارد دبیرستان شده بودم. جو دبیرستان خیلی با مدرسه راهنمایی فرق میکرد اونجا انگار یه دنیای دیگه بود.و منم کنجکاو بودم که هر چه زودتر این دنیا رو بشناسم.یکی دو ماه از سال تحصیلی گذشت آروم آروم با همکلاسیام دوست شدم. اونجا مدرسه بود اما یکی از بحثای داغ همیشگی دخترا دوستی با جنس مخالف و رابطه داشتن با پسرا بود. پسرایی که به محض اینکه زنگ آخر میخورد اطراف دبیرستان بودن و دنبال یکی راه میفتادن.پای پیاده با موتور یا هر وسیله دیگه ای که امکانش بود. همکلاسیام مدام از رابطه هاشون حرف میزدن و از قرارهایی که با دوست پسراشون میذاشتن.اما من حتی نمیدونستم چی هست.. تا وقتی راهنمایی بودم که اصلا به این چیزا فکر نمیکردم حالام که اومده بودم دبیرستان فقط لا به لای حرف بچه ها یه چیزایی میشنیدم. تا حالا نشده بود یه پسر دنبالم راه بیفته اصلا،نمیدونستم چه حسی داره،چجوریه… سال اول دبیرستان به همین شکل گذشت و وارد سال دوم شدم. رشته مورد علاقه مو انتخاب کردم و سال جدیدو توی یه کلاس دیگه شروع کردم.البته بعضی از بچه های سال قبل هنوز باهام بودن.اونام مثل من علوم تجربی و انتخاب کرده بودن…
دانلود رمان رابطه پنهانی فصل ۱_۲_۳ pdf از کمال فرزادپور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کمال فرزادپور مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/انتقامـی
خلاصه رمان رابطه پنهانی فصل ۱_۲_۳
داستان دختری به اسم یاسمـین که در دوران جوانی وارد یه رابطه پنهانی مـیشـه.
اما پدرش اصرار داره که بایه نفر دیگـه ازدواج کنه،یاسمـین هم لج مـیکنه و….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان پاییز
دانلود رمان کرشمه
سن خیلی زیادی نداشتم.فقط ۱۵ سالم بود..
چیز زیادی از جامعه نمـیـدونستم،تازه وارد دبیرستان شـده بودم.
جو دبیرستان خیلی با مدرسه راهنمایی فرق مـیکرد اونجا
انگـار یه دنیای دیگـه بود.و منم کنجکـاو بودم که هر چه زودتر
این دنیا رو بشناسم.یکی دو ماه از سال تحصیلی گذشت آروم
آروم با همکلاسیام دوست شـدم.
اونجا مدرسه بود اما یکی از بحثای داغ همـیشگی دخترا
دوستی با جنس مخالف و رابطه داشتن با پسرا بود.
پسرایی که به محض اینکه زنگ آخر مـیخـورد اطراف
دبیرستان بودن و دنبال یکی راه مـیفتادن.پای پیاده با موتـور
یا هر وسیله دیگـه ای که امکـانش بود.
همکلاسیام مدام از رابطه هاشون حرف مـیزدن و از قرارهایی
که با دوست پسراشون مـیذاشتن.اما من حتی نمـیـدونستم چی هست..
تا وقتی راهنمایی بودم که اصلا به این چیزا فکر نمـیکردم
حالام که اومده بودم دبیرستان فقط لا به لای حرف بچه ها
یه چیزایی مـیشنیـدم.
تا حالا نشـده بود یه پسر دنبالم راه بیفتـه اصلا،نمـیـدونستم چه
حسی داره،چجوریه…
سال اول دبیرستان به همـین شکل گذشت و وارد سال دوم شـدم.
رشتـه مورد علاقه مو انتخاب کردم و سال جدیـدو تـوی یه
کلاس دیگـه شروع کردم.البتـه بعضی از بچه های سال قبل
هنوز باهام بودن.اونام مثل من علوم تجربی و انتخاب کرده بودن…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(