رابطه پوشالی دست میکشم روی این دیوار های سرد و پوسیده چقدر آشناست عطری که دارد! این منم که گرفتار شده ام در این دنیای اینه های دروغین جز پروراندن خیال و وهم پر از وحشت چیزی برایم باقی نمانده این بغض و نانم ترس است برای زنده ماندن پوشالی! ای مردم شهر خاکستری کمی هم به درد های من گوش دهید قفسم را نیمی تاریکی و نیمی روشنایی در برگرفته من محکومم به تنهایی مطلق… از بودن در روشنایی وحشت دارم کجای قصه ام خط خوردگی داشت که تمام قصه ام خط خوردگی شد دنیایم مه الود پلک هایم سنگین و خواب آلود به جنون رساندند مرا این سایه های خون الود من در ذره ذره های این عشق خواهم مرد میدانم! قصاص سرنوشت حکم من است در این رابطه پوشالی.. رمان پیشنهادی: دانلود رمان صلیب عشق پردیس نیک کام با صدای باز شدن در زانوانش را بیشتر به جناق سینه اش فشرد و در دل کنج دیوار فرو رفت. خودش هم می دانست مدتی طول می کشد تا زن سفید پوش موقعیتش را کشف کند اما باز هم با این حال تن سردش را به دیوار می فشرد. صدای قدم ها همراه با عطر زن نزدیک تر شد و صدای پر از نفرت و تمسخرش دلش را برای بار هزارم ریش کرد. _ پاشو ببینم زن،خجالت نمیکشی با این هیکلت عین بچه های دوساله میری کز میکنی گوشه دیوار. اه! خسته شدم دیگه از دست این رفتارات پاشو خودتو جمع کن حوصله ایراد گرفتنای سر پرستار رو ندارم. آب گلویش را سخت فرو داد و با ترس به سرامیک های رنگ و رو رفته خیره شد. این پرستار با…
دانلود رمان رابطه پوشالی pdf از پردیس نیک کـام با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پردیس نیک کـام مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان رابطه پوشالی
دست مـیکشم روی این دیوار های سرد و پوسیـده چقدر آشناست عطری که دارد!
این منم که گرفتار شـده ام در این دنیای اینه های دروغین جز پروراندن خیال و وهم
پر از وحشت چیزی برایم باقـی نمانده این بغض و نانم ترس است برای زنده ماندن پوشالی!
ای مردم شـهر خاکستری کمـی هم به درد های من گوش دهیـد قفسم را
نیمـی تاریکی و نیمـی روشنایی در برگرفتـه من محکومم به تنهایی مطلق…
از بودن در روشنایی وحشت دارم کجای قصه ام خط خـوردگی داشت که تمام قصه ام خط خـوردگی شـد
دنیایم مه الود پلک هایم سنگین و خـواب آلود به جنون رساندند مرا این سایه های
خـون الود من در ذره ذره های این عشق خـواهم مرد مـیـدانم! قصاص سرنوشت
حکم من است در این رابطه پوشالی..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان صلیب عشق پردیس نیک کـام
با صدای باز شـدن در زانوانش را بیشتر به جناق سینه اش فشرد و
در دل کنج دیوار فرو رفت. خـودش هم مـی دانست
مدتی طول مـی کشـد تا زن سفیـد پوش موقعیتش را کشف کند
اما باز هم با این حال تن سردش را به دیوار مـی فشرد.
صدای قدم ها همراه با عطر زن نزدیک تر شـد و صدای پر از
نفرت و تمسخرش دلش را برای بار هزارم ریش کرد.
_ پاشو ببینم زن،خجالت نمـیکشی با این هیکلت عین بچه های دوساله
مـیری کز مـیکنی گوشـه دیوار. اه! خستـه شـدم
دیگـه از دست این رفتارات پاشو خـودتـو جمع کن حوصله ایراد گرفتنای سر پرستار رو ندارم.
آب گلویش را سخت فرو داد و با ترس به سرامـیک های رنگ و رو رفتـه خیره شـد.
این پرستار با…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(