از الن الن دوان دوان حیاط ا پشت س گذاشتت از زی طاقی سنگی عبو کد و بعد داخل ساختتمان تاییک شد و با فشا د دستتشویی ا باز کد او با خود اندیشید دفعه ی قبل تقیبا تمام لباسم ا خیس کدم ای کاش از دستشویی مدسه استفاده کده بودم الن سعی میکد تا ان جا که امکان داشت از این دستشویی تایک و بد بو که زمانی جزیی… اول مان از الن الن دوان دوان حیاط ا پشت س گذاشتت از زی طاقی سنگی عبو کد و بعد داخل ساختتمانچ تاییک شد و با فشا د دستتشویی ا باز کد او با خود اندیشید دعه قبل تقیبا تتمام لباسم ا خیس کدم ایکاش از دستشویی مدسه استفاده کده بودم الن سعی میکد تا ان جا که امکان داشت از این دستشویی تتاییک و بدبوکه زمانی جزیی از یک اصطبل بود پهیز کند… د این ساختتمان وی هم نه اتاقککنا هم وجود داشت که سه تای ان ها دستشویی عمومی ببود و از شش تای دیگ به عنوان انبا ذغال استفاده میشد شش خانواده ایی که د بیزوینگ یاد واقع د موید اقامت داشتتند مشتکا از این اتاق ها استتفاده مییکدند داخل ساختمان نزدیک د شش سططل زباله وجود داشت صدای خش خشی ناگهانی قلب الن ا به تپش انداخت او میدانست که این ساختمان موش داد اما هگز به چشم خود انها ا ندیده بود او بلافاصله خودش ا جمع و جو کد ماسک گاز و کیف مدسه اش ا که وی زمین گذاشته بود و بداشت و با عجله بیون دوید نو خاکستیی نگ وز ا ففضای بیون ا وشن کده بود…
دانلود رمان راز الن pdf از جین بوکر
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان جین بوکر مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان راز الن
الن دوان دوان حیاط را پشت سر گذاشتت از زیر طاقـی سنگی عبورر کرد و
بعد داخل ساختتمان تارییک شـد و با فشار در دستتشویی را باز کرد
او با خـود اندیشیـد دفعه ی قبل تقریبا تمام لباسم را خیس کردم ای کـاش از دستشویی
مدرسه استفاده کرده بودم الن سعی مـیکرد تا ان جا که امکـان داشت از این دستشویی تاریک و بد بو
که زمانی جزیی…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان راز الن
الن دوان دوان حیاط را پشت سر گذاشتت از زیر طاقـی سنگی عبورر کرد و بعد داخل ساختتمانچ
تارییک شـد و با فشار در دستتشویی را باز کرد او با خـود اندیشیـد دعه قبل تقریبا تتمام لباسم
را خیس کردم ایکـاش از دستشویی مدرسه استفاده کرده بودم الن سعی مـیکرد تا ان جا که
امکـان داشت از این دستشویی تتارییک و بدبوکه زمانی جزیی از یک اصطبل بود پرهیز کند…
در این ساختتمان روی هم نه اتاقککنار هم وجود داشت که سه تای ان ها دستشویی عمومـی ببود
و از شش تای دیگر به عنوان انبار ذغال استفاده مـیشـد شش خانواده ایی که در بیزوینگ یارد واقع
در موریـد اقامت داشتتند مشترکـا از این اتاق ها استتفاده مـییکردند داخل ساختمان نزدیک در شش
سططل زباله وجود داشت صدای خش خشی ناگـهانی قلب الن را به تپش انداخت او مـیـدانست
که این ساختمان موش دارد اما هرگز به چشم خـود انها را ندیـده بود او بلافاصله خـودش را جمع و جور
کرد ماسک گـاز و کیف مدرسه اش را که روی زمـین گذاشتـه بود و برداشت و با عجله بیرون دویـد نور
خاکستریی رنگ روز را ففضای بیرون را روشن کرده بود…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(