دانلود رمان رقص مرگ 

دانلود رمان رقص مرگ 

ژانر :

: گام روی عکس گره خورده بود چشم‌های قشنگ و مهربونش داشت منو می‌کشید به سال‌ها پیش به روزایی که تنها غم دنیا واسم صبح زود بیدار شدن و تا مدرسه پیاده گز کردن بود. روزهایی که سرخوش و شاد بودم و کنار مامان و بابا حس خوشبخت‌ترین دختر دنیا رو داشتم. ناخودآگاه ذهنم کشید روی روزایی که با شروع تعطیلات تابستون و خلاصی از درس و مدرسه راحت روی تختم خوابیده بودم. از ساعت ۳۰/۶ با خودم کلنجار می‌رفتم که خوابم ببره اما این ۹ ماه توفیق اجباری مدرسه نمی‌ذاشت با خیال راحت تا لنگ ظهر بخوابم. دوباره چشمام رو بستم و سعی کردم بخوابم اما نمی‌شد صدای ساعت زنگدار باعث شد تمام حرص و عصبانیتم رو سرش خالی کنم و محکم بکوبمش زمین تا شاید با بیرون اومدن دل و روده‌اش دست از سرم برداره. پتو رو تا بالای سرم کشیدم اما هیچ حسی جز کمبود اکسیژن و خفگی عایدم نشد بی‌فایده بود خواب از سرم پریده بود و نمی‌شد کاریش هم کرد بی‌حوصله از جا بلند شدم و چند مشت آب به صورتم پاشیدم مطمئنم اگه مامان این لحظه رو می‌دید کلی بهم غر می‌زد و با اصطلاح همیشگی خودش می‌گفت: تو باز صورتت رو گربه‌شور کردی

دانلود رمان رقص مرگ pdf از نگـار مرادی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان نگـار مرادی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه 
خلاصه رمان:
گـام روی عکس گره خـورده بود چشم‌های قشنگ و مهربونش داشت منو مـی‌کشیـد به سال‌ها پیش به روزایی که تنها غم دنیا واسم صبح زود بیـدار شـدن و تا مدرسه پیاده گز کردن بود. روزهایی که سرخـوش و شاد بودم و کنار مامان و بابا حس خـوشبخت‌ترین دختر دنیا رو داشتم. ناخـودآگـاه ذهنم کشیـد روی روزایی که با شروع تعطیلات تابستـون و خلاصی از درس و مدرسه راحت روی تختم خـوابیـده بودم. از ساعت ۳۰/۶ با خـودم کلنجار مـی‌رفتم که خـوابم ببره اما این ۹ ماه تـوفیق اجباری مدرسه نمـی‌ذاشت با خیال راحت تا لنگ ظهر بخـوابم. دوباره چشمام رو بستم و سعی کردم بخـوابم اما نمـی‌شـد صدای ساعت زنگدار باعث شـد تمام حرص و عصبانیتم رو سرش خالی کنم و محکم بکوبمش زمـین تا شایـد با بیرون اومدن دل و روده‌اش دست از سرم برداره. پتـو رو تا بالای سرم کشیـدم اما هیچ حسی جز کمبود اکسیژن و خفگی عایـدم نشـد بی‌فایـده بود خـواب از سرم پریـده بود و نمـی‌شـد کـاریش هم کرد بی‌حوصله از جا بلند شـدم و چند مشت آب به صورتم پاشیـدم مطمئنم اگـه مامان این لحظه رو مـی‌دیـد کلی بهم غر مـی‌زد و با اصطلاح همـیشگی خـودش مـی‌گفت: تـو باز صورتت رو گربه‌شور کردی

لینک دانلود رمان

  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0