دانلود رمان ساعی  از مریم جمالی 

دانلود رمان ساعی از مریم جمالی 

ژانر : -

یلدا پویان دختر جوانی که در آغاز راه جوانی عاشق محمد شد …. روزگار در راه عاشقی با یلدا نساخت و او را دچار غم و ناراحتی کرد یلدا را در عذاب یک رویا نیز میبینیم ….. یلدا روزهای متفاوتی را با هم دوره های خود گذراند….. اول رمان انگار ساعت ها ثانیه ها و لحظه ها دست در دست هم د ا د ه اند تا من بیشتر از پیش در خلوت تنهایی ام فرو روم باز انگار و براي این دوکودك زنده هستم به راستی اگر ستاره ۴ ساله و عرشیا ۶ ساله نبودند من چه می کردم ؟ آیا امیدي براي زنده ماندن داشتم یا باید فراموش می شدم ؟ نمی دانم و باز هم نمی دانم؟ نگاه کردن به این دو کودك به من آرامش می دهد امروز دوشنبه است محمد به مسافرت رفته است من با ستاره وعرشیا تنها هستیم “انگار بازي این دو تمام شدنی نیست لبخندي به هر دو زدم و بعد رو به عرشیا کردم در چشمهایش غرق شدم چشمان محمد بود رو به عرشیا کردم و گفتم شام چی دوست داري وستاره که بیشتر شبیه خودم بود تا دیگران بدون تامل گفت کتلت و عرشیا با شادي کودکانه اش مرا به درون آشپزخانه هل داد تا براي شام آنها کتلت درست کنم…. در آشپزخانه ایستاده ام صداي بازي عرشیا وستاره قطع شدنی نیست براي آنها چند کتلت درون بشقابی گذاشتم تا درهنگام بازي بخورند بعد به آشپزخانه بر گشتم تا مابقی را….

دانلود رمان ساعی pdf از مریم جمالی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان مریم جمالی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان ساعی
یلدا پویان دختر جوانی که در آغاز راه جوانی عاشق محمد شـد ….
روزگـار در راه عاشقـی با یلدا نساخت و او را دچار غم و ناراحتی کرد
یلدا را در عذاب یک رویا نیز مـیبینیم …..
یلدا روزهای متفاوتی را با هم دوره های خـود گذراند…..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عذاب یک رویا
قسمت اول رمان ساعی
انگـار ساعت ها ثانیه ها و لحظه ها دست در دست هم د ا د ه اند تا من بیشتر از
پیش در خلوت تنهایی ام فرو روم باز انگـار و براي این دوکودك زنده هستم به راستی اگر ستاره
۴ ساله و عرشیا ۶ ساله نبودند من چه مـی کردم ؟ آیا امـیـدي براي زنده ماندن داشتم یا بایـد
فراموش مـی شـدم ؟ نمـی دانم و باز هم نمـی دانم؟
نگـاه کردن به این دو کودك به من آرامش مـی دهد امروز دوشنبه است محمد به
مسافرت رفتـه است من با ستاره وعرشیا تنها هستیم “انگـار بازي این دو تمام شـدنی نیست
لبخندي به هر دو زدم و بعد رو به عرشیا کردم در چشمهایش غرق شـدم چشمان محمد بود رو
به عرشیا کردم و گفتم شام چی دوست داري وستاره که بیشتر شبیه خـودم بود تا دیگران بدون
تامل گفت کتلت و عرشیا با شادي کودکـانه اش مرا به درون آشپزخانه هل داد تا براي شام آنها
کتلت درست کنم….
در آشپزخانه ایستاده ام صداي بازي عرشیا وستاره قطع شـدنی نیست براي آنها چند
کتلت درون بشقابی گذاشتم تا درهنگـام بازي بخـورند بعد به آشپزخانه بر گشتم تا مابقـی را….

لینک دانلود رمان ساعی

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0