بهار دختری که در کودکی زندگی خوبی داشته، با مرگ پدر، سرنوشت روی سخت خودش رو به اون نشون می ده بهار برای حمایت از خانواده آن چنان در روزمرگی ها و مشکلات غرق می شه که یادش می ره یه زنه و زن هم سرشار از احساسات لطیف چه چیزی می تونه بهار رو از این دژ وحشتناک فولادین که برای خودش ساخته بیرون بیاره؟ آیا معجزه ی عشق می تونه چاره کار باشه؟ قشنگه پایان خوش اول رمان آرام وبا جدیت به چهره کسانی که در اتاق کنفرانس بودند نگاه می کرد سکوت به وجود آمده برایش خوشایند بود می دونست برای به نتیجه رسیدن کارش باید این گروه را وادار به اطاعت کنه صدای مهندس امجد سکوت را بر هم زد چقدر از این مرد بیزار بود خانم را چنان میکشید که حالش را به هم می زد گویا با حرف و نگاهش می خواست بگویدببخشید خانم دکتر تصمیمتون اشتباهِ تو یک زنی !ضعیفه! -مهندس حرف من عوض نمیشه!توی پروژه بیمارستان بهار شما ثابت کردید به حرفتون اعتباری نیست! مهندس امجد دندانهایش را از خشم بر هم سایید نگذاشت حرفش نمام شوداون بار هم اگه حرفم و گوش می کردید و کارو به کس دیگه ای -این دفعه هم جا برای بهانه هست به قول قدیمیا دیوار حاشا بلنده جناب نیشخندی زده وادامه داد وارد کردن تجهیزات اتاق عمل از عهده گروه شما خارجه یا باید با دکتر شفیع همکاری کنید یا کنار گذاشته میشید حاال دیگه چشمهای سرخ از خشم مهندس دیدنی بود و تجربه به او ثابت کرده بود آدمها تصمیمهای عجوالنه و بدون..
دانلود رمان سخت چون فولاد pdf از الف با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان الف مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان سخت چون فولاد
بهار دختری که در کودکی زندگی خـوبی داشتـه، با مرگ پدر، سرنوشت
روی سخت خـودش رو به اون نشون مـی ده بهار برای حمایت از خانواده آن چنان
در روزمرگی ها و مشکلات غرق مـی شـه که یادش مـی ره یه زنه و زن هم
سرشار از احساسات لطیف چه چیزی مـی تـونه بهار رو از این دژ وحشتناک
فولادین که برای خـودش ساختـه بیرون بیاره؟ آیا معجزه ی عشق مـی تـونه چاره کـار باشـه؟
قشنگـه پایان خـوش
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان قصیـده ی دل
قسمت اول رمان سخت چون فولاد
آرام وبا جدیت به چهره کسانی که در اتاق کنفرانس
بودند نگـاه مـی کرد سکوت به وجود آمده برایش
خـوشایند بود مـی دونست برای به نتیجه رسیـدن کـارش بایـد
این گروه را وادار به اطاعت کنه صدای مهندس امجد
سکوت را بر هم زد
چقدر از این مرد بیزار بود خانم را چنان مـیکشیـد که حالش را به هم مـی زد گویا
با حرف و نگـاهش مـی خـواست بگویـدببخشیـد خانم دکتر تصمـیمتـون اشتباهِ
تـو یک زنی !ضعیفه!
-مهندس حرف من عوض نمـیشـه!تـوی پروژه بیمارستان بهار شما ثابت کردیـد به حرفتـون اعتباری نیست!
مهندس امجد دندانهایش را از خشم بر هم ساییـد
نگذاشت حرفش نمام شوداون بار هم اگـه حرفم و گوش مـی کردیـد و کـارو به کس دیگـه ای
-این دفعه هم جا برای بهانه هست به قول قدیمـیا دیوار
حاشا بلنده جناب نیشخندی زده وادامه داد وارد کردن
تجهیزات اتاق عمل از عهده گروه شما خارجه یا بایـد با
دکتر شفیع همکـاری کنیـد یا کنار گذاشتـه مـیشیـد
حاال دیگـه چشمهای سرخ از خشم مهندس دیـدنی بود و
تجربه به او ثابت کرده بود آدمها تصمـیمهای عجوالنه و بدون..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(