دانلود رمان سرآغازی نو  از سعیده براز 

دانلود رمان سرآغازی نو  از سعیده براز 

ژانر : -

ازی نو خسته ام ولی بادیدن عروس روبرویم خستگی ازتنم بیرون میره ولی لبخند روی لبش من ویاد روزهایی که شاید بهش نرسم می ندازه … اول رمان ازی نو بیا عروس خانوم کار ناخوناتم تموم شد مبارکت باشه ان شاالله خوشبخت بشی. وای مرسی خیلی قشنگ شده امیدوارم بتونم عروسی خودت جبران کنم . سوسن با این حرفش منو به فکر فرو برد یعنی با وضعیت پیش اومده میتونم به ازدواج و خوشبخت شدن فکر کنم. سوسن دوستمه ،امروزبرای آرایشش پیش مهتاب خانم صاحب آرایشگاه من اومده بعد از تموم شدن کارهای اصلی آرایش و شینیون موهاش ،من کارهای کوچکتر،مثل طراحی ناخن هاشو انجام دادم .با زیبا به سوسن خیره شدیم ومدام ازش تعریف میکردیم. بعد از اینکه داماد اومد و سوسن رو برد من هم دیگه کاری برای انجام دادن نداشتم آرایشگاه رو جمع وجور کردم واز مهتاب خداحافظی کردم سوسن برای عروسیش دعوتم کرد ولی چون میدونستم از عهده ی هزینه هدیه عروسیش بر نمیام به دروغ گفتم یکی از اقوام فوت کرده و نمی تونم به عروسیش برمبا سوسن تو کالس خیاطی آشنا شده بودم و با زیبا تو آرایشگاه رابطه ام با دوستهای مدرسه ام تقریبا قطع شده بود چون ادامه تحصیل نداده بودم و بقیه هم که به دانشگاه رفته بودن و سرشون با دوستهای جدید گرم شده بود کم کم همدیگرو فراموش کردیم. زیبا بیا با هم بریم مغازه ی پارچه فروشی اون پارچه ی رو که دلم میخواد بخرم با انعام امروزی که شوهرسوسن و مهتاب خانوم بهم دادن پول خریدش جور شد. ولی تو رو خدا زود خریدتو کن تا برگردیم من خونه کار دارم. باشه بابا من که..

دانلود رمان سرآغازی نو pdf از سعیـده براز با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان سعیـده براز مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان سرآغازی نو
خستـه ام ولی بادیـدن عروس روبرویم خستگی ازتنم بیرون مـیره
ولی لبخند روی لبش من ویاد روزهایی که شایـد بهش نرسم مـی ندازه …
رمان پیشنهادی:دانلود رمان زندان تنهایی
قسمت اول رمان سرآغازی نو
بیا عروس خانوم کـار ناخـوناتم تموم شـد مبارکت باشـه ان شاالله خـوشبخت بشی.
وای مرسی خیلی قشنگ شـده امـیـدوارم بتـونم عروسی خـودت جبران کنم .
سوسن با این حرفش منو به فکر فرو برد یعنی با وضعیت پیش اومده مـیتـونم به ازدواج و
خـوشبخت شـدن فکر کنم.
سوسن دوستمه ،امروزبرای آرایشش پیش مهتاب خانم صاحب آرایشگـاه من اومده بعد
از تموم شـدن کـارهای اصلی آرایش و شینیون موهاش ،من کـارهای کوچکتر،مثل طراحی
ناخن هاشو انجام دادم .با زیبا به سوسن خیره شـدیم ومدام ازش تعریف مـیکردیم.
بعد از اینکه داماد اومد و سوسن رو برد من هم دیگـه کـاری برای انجام دادن نداشتم
آرایشگـاه رو جمع وجور کردم واز مهتاب خداحافظی کردم سوسن برای عروسیش دعوتم
کرد ولی چون مـیـدونستم از عهده ی هزینه هدیه عروسیش بر نمـیام به دروغ گفتم یکی از
اقوام فوت کرده و نمـی تـونم به عروسیش برمبا سوسن تـو کـالس
خیاطی آشنا شـده بودم و با زیبا تـو آرایشگـاه رابطه ام با دوستـهای
مدرسه ام تقریبا قطع شـده بود چون ادامه تحصیل نداده بودم و بقـیه هم که به دانشگـاه
رفتـه بودن و سرشون با دوستـهای جدیـد گرم شـده بود کم کم همدیگرو فراموش کردیم.
زیبا بیا با هم بریم مغازه ی پارچه فروشی اون پارچه ی رو که دلم مـیخـواد بخرم با انعام
امروزی که شوهرسوسن و مهتاب خانوم بهم دادن پول خریـدش جور شـد.
ولی تـو رو خدا زود خریـدتـو کن تا برگردیم من خـونه کـار دارم.
باشـه بابا من که..

لینک دانلود رمان سرآغ

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(