سرنوشتی مبهم ارسام هم دنبال راهیست برای انتقام انتقام خون بهترین دوستش و سرانجام از طریق کسی که مثل خواهر مانیا بوده ضربه ی شدیدی میزنه بهش و از اینجاست که که داستان اصلی مانیا که سرنوشتشو عوض میکنه شروع میشه باید دید اینبار هم تقدیر چه تصمیمی برای مانیا داره و اما آیا عشق مانیا چی میشه؟؟ و حالا یه زندگی جدید و غیر قابل پیش بینی برای مانیا شروع میشه و عامل این اتفاق کسی نیست جز ورود مانیا به خانه ای جدید به عنوان اول رمان سرنوشتی مبهم رفتم قبرستان و از اهالی آنجا پرسیدم مدارک لازم برای مردن چیست؟ یکی گفت اگر جوانی زود آمدی دیگری گفت اگر پیری دیر آمدی گفتم عاشق کسی شدم که عاشقم نبود گفتند بدون مدرک خوش آمدی شهامت داشته باش؛ با خودت بی رحم باش زمستان را بببین برای عروس کردن خیابانش چطور با همه سرد می شود هرگز نشنیدم کسی بگوید” چرا خیلی وقتا بهم گفتن” چرا میخندی ؟بگو ماهم بخندیم” اما غصه میخوری؟ بگو ماهم بخوریم ” به نام آفریننده هفت آسمان! زارت !زیرت! زورت! (ذهنتون منحرفه ) من خودمو معرفی میکنم: مهرسا صدای سس بود؛ که داشتم رو پیتزا می ریختم خب سالمه در رشته عمران تحصیل می کنم ۲۰ امیدوار تک بچه ی مهران امیدوار و مائده زارعی چند بار بهش گفتم بابا شرکت عمران داره مامان هم چون دوست داره با مردم سر و کله بزنه “خسته میشی ولش کن!” میگه “نه تو مرکز خرید سام سنتر دو تا مغازه بزرگ خریدیم که دیوار وسطشو برداشتیم به فروشگاه برای خودش یه طرفش لباس دخترونه و
دانلود رمان سرنوشتی مبهم pdf از محمد جواد اسدی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان محمد جواد اسدی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/انتقامـی/اجتماعی
خلاصه رمان سرنوشتی مبهم
ارسام هم دنبال راهیست برای انتقام انتقام خـون بهترین دوستش
و سرانجام از طریق کسی که مثل خـواهر مانیا بوده ضربه ی شـدیـدی مـیزنه بهش و از اینجاست که
که داستان اصلی مانیا که سرنوشتشو عوض مـیکنه شروع مـیشـه
بایـد دیـد اینبار هم تقدیر چه تصمـیمـی برای مانیا داره
و اما آیا عشق مانیا چی مـیشـه؟؟
و حالا یه زندگی جدیـد و غیر قابل پیش بینی برای مانیا شروع مـیشـه و عامل این اتفاق کسی نیست جز
ورود مانیا به خانه ای جدیـد به عنوان
رمان پیشنهادی:دانلود رمان مانیا و مرد مغرور محمد جواد اسدی
قسمت اول رمان سرنوشتی مبهم
رفتم قبرستان و از اهالی آنجا پرسیـدم مدارک لازم برای مردن چیست؟
یکی گفت اگر جوانی زود آمدی دیگری گفت اگر پیری دیر آمدی گفتم عاشق
کسی شـدم که عاشقم نبود گفتند بدون مدرک خـوش آمدی
شـهامت داشتـه باش؛ با خـودت بی رحم باش زمستان را بببین برای عروس کردن خیابانش
چطور با همه سرد مـی شود هرگز نشنیـدم کسی بگویـد” چرا
خیلی وقتا بهم گفتن” چرا مـیخندی ؟بگو ماهم بخندیم” اما غصه مـیخـوری؟ بگو ماهم بخـوریم ”
به نام آفریننده هفت آسمان! زارت !زیرت! زورت! (ذهنتـون منحرفه )
من خـودمو معرفی مـیکنم: مهرسا صدای سس بود؛ که داشتم رو پیتزا مـی ریختم خب
سالمه در رشتـه عمران تحصیل مـی کنم ۲۰ امـیـدوار تک بچه ی مهران امـیـدوار و
مائده زارعی چند بار بهش گفتم بابا شرکت عمران داره مامان هم
چون دوست داره با مردم سر و کله بزنه “خستـه مـیشی ولش کن!” مـیگـه “نه
تـو مرکز خریـد سام سنتر دو تا مغازه بزرگ خریـدیم که دیوار وسطشو
برداشتیم به فروشگـاه برای خـودش یه طرفش لباس دخترونه و
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(