سروه دختری بنام سروه که از بس مهربون و شیطونه که پسرعموش شیفته و عاشقش میشه اما سروه آریا رو به چشم برادرش میبینه و اونو مثل برادرش دوست داره تا اینکه یه روز آریا بهش ابراز علاقه میکنه و سروه هم بهش جواب رد میده چون معتقده که توی زندگی باید عشق دوطرفه باشه و زندگیه بدون عشق براش هیچ معنایی نداره…بعداز رفتن آریا اتفاقاتی برای سروه میفته که هم تلخ و هم شیرینن که باعث میشه سروه عشق رو تجربه کنه با تمام سختیاش و اونجاست که حاله آریای عاشق رو درک میکنه…. اول رمان سروه بعد از کلاس دریا گفت؛سروه من دیگه میرم توام که دیگه کلاس نداری ها؟؟ من؛برو بسلامت عزیزم نه دیگه منم کلاس ندارم تا فردا میبینمت دریا:باشه عزیزم خدا حافظ ازهم خداحافظی کردیم و منم با تاکسی برگشتم خونه خونمون حیاط داربود از درحیاط که وارد شدم اولاش که زمزمه میکردم با خودم آهنگ میخواندم بعد که درو وا کردم صدامم بلند کردم و با چشم بسته آهنگ میخوندم هاا من:چه دلنواز اومدم امااا باز اومدم شکوفه ریز اومدم اما عزیر اومدم اخه گفته بودی دیر نکن عاشقو دلگیر نکن گفته بودی زود بیا لحظه ی موعود بیاااا همونطور که میخوندم باچشم بسته یواش یواش راه میرفتم که یهو خوردم به یه چیزی چشمامو باز کردم که دیدم واای آریا اینجا چیکار میکرد؟؟؟خاک توسرم آبروم رفت کهههه آریا گفت؛آفرین آفرین بقیشم بخون منم درکمال پررویی گفتم؛باشه صدامو بردم بالاو گفتم منم اون یار شیرین منم اون یار باناز واسه عاشق دلتنگ دلم خونه ی دل باز دلم خونه ی
دانلود رمان سروه pdf از مریم شـهسواری لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مریم شـهسواری مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان سروه
دختری بنام سروه که از بس مهربون و شیطونه که پسرعموش شیفتـه و
عاشقش مـیشـه اما سروه آریا رو به چشم برادرش مـیبینه و اونو مثل برادرش
دوست داره تا اینکه یه روز آریا بهش ابراز علاقه مـیکنه و سروه هم بهش جواب
رد مـیـده چون معتقده که تـوی زندگی بایـد عشق دوطرفه باشـه و زندگیه بدون
عشق براش هیچ معنایی نداره…بعداز رفتن آریا اتفاقاتی برای سروه مـیفتـه که
هم تلخ و هم شیرینن که باعث مـیشـه سروه عشق رو تجربه کنه با
تمام سختیاش و اونجاست که حاله آریای عاشق رو درک مـیکنه….
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عروس اعدامـی هستی صفرپور
قسمت اول رمان سروه
بعد از کلاس دریا گفت؛سروه من دیگـه مـیرم تـوام که دیگـه کلاس نداری ها؟؟ من؛برو بسلامت
عزیزم نه دیگـه منم کلاس ندارم تا فردا مـیبینمت دریا:باشـه عزیزم خدا حافظ ازهم خداحافظی
کردیم و منم با تاکسی برگشتم خـونه خـونمون حیاط داربود از درحیاط که وارد شـدم اولاش
که زمزمه مـیکردم با خـودم آهنگ مـیخـواندم بعد که درو وا کردم صدامم بلند کردم و با چشم
بستـه آهنگ مـیخـوندم هاا من:چه دلنواز اومدم امااا باز اومدم شکوفه ریز اومدم اما عزیر
اومدم اخه گفتـه بودی دیر نکن عاشقو دلگیر نکن گفتـه بودی زود بیا لحظه ی موعود بیاااا
همونطور که مـیخـوندم باچشم بستـه یواش یواش راه مـیرفتم که یهو خـوردم به یه چیزی
چشمامو باز کردم که دیـدم واای آریا اینجا چیکـار مـیکرد؟؟؟خاک تـوسرم آبروم رفت کهههه
آریا گفت؛آفرین آفرین بقـیشم بخـون منم درکمال پررویی گفتم؛باشـه صدامو بردم بالاو گفتم
منم اون یار شیرین منم اون یار باناز واسه عاشق دلتنگ دلم خـونه ی دل باز دلم خـونه ی
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(