ن سکوت یخزده درمورد دو گروه حق و باطل است که سعی در شکست یکدیگر دارند. گروهی که افراد آن مدتهاست به سکوت دچار شدهاند. نیروی پلیس سعی دارند خیلی زیرکانه گرههای عجیبی که از یک باند بزرگ خلافکار به دست آورده را باز کند…. اول رمان روی تختم دراز کشیده بودم و به این ماموریت فکر میکردم. تا حاال تو هر ماموریتی بودم خیلی خوب انجامش داده بودم ولی این لعنتی شش ماه وقتم رو گرفته بود. دیگه مخم هنگ کرده بود. یهو در اتاق باز شد و دستیارم داخل اتاق شد. از اینکه کسی بدون در زدن بیاد تو اتاقم متنفر بودم؛ برای همین اعصابم داغون شد و باعث شد لحنم تند بشه: مگه اومدی طویله؟ آرین: ببخشید ولی یه کار مهم پیش اومده. بیخیال سیگارم رو روشن کردم و گفتم: بگو. آرین: بارمون تو گمرک گیر کردهمن موندم این که عرضهی یه کاره ساده رو نداره چرا خالفکار شده؟ از اولش هم خودم باید سراغ بار میرفتم؛ اگه بارمون تو گمرک گیر میکرد ک ل سابقم خراب میشد. با عصبانیت سیگارم رو روی پارکت قهوهای اتاق پرت کردم و بلند شدم و داد زدم: یعنی اینقدر بی عرضهای؟ یه کاره ساده هم نمیتونی انجام بدی؟ من هرکاری تونستم کردم. با خشم بهش گفتم: آره میدونم دختر بازی هم شد هرکاری؟ آرین سرشو انداخت پایین داد زدم: گمشو بیرون. وقتی آرین رفت روی تخت نشستم و سرم رو بین دستهام گرفتم. موندم چه مر گم بوده که تو این شغل اومدم تا با هزار تا خالفکار سر و کله بزنم. بیستو هفت سالمه ولی به خاطر ماموریتهای …
دانلود رمان سکوت یخ زده pdf از مهسا شیخ مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مهسا شیخ مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/جنایی
خلاصه رمان سکوت یخ زده
ن سکوت یخزده درمورد دو گروه حق و باطل است که سعی در شکست یکدیگر دارند.
گروهی که افراد آن مدتهاست به سکوت دچار شـدهاند. نیروی پلیس سعی دارند خیلی
زیرکـانه گرههای عجیبی که از یک باند بزرگ خلافکـار به دست آورده را باز کند….
رمان پیشنهادی:دانلود رمان تلاطم ندا نیکخـواه
قسمت اول رمان سکوت یخ زده
روی تختم دراز کشیـده بودم و به این ماموریت فکر مـیکردم. تا حاال تـو هر ماموریتی
بودم خیلی خـوب انجامش داده بودم ولی این لعنتی شش ماه وقتم رو گرفتـه بود.
دیگـه مخم هنگ کرده بود.
یهو در اتاق باز شـد و دستیارم داخل اتاق شـد. از اینکه کسی بدون در زدن بیاد تـو
اتاقم متنفر بودم؛ برای همـین اعصابم داغون شـد و باعث شـد لحنم تند بشـه:
مـگـه اومدی طویله؟
آرین: ببخشیـد ولی یه کـار مهم پیش اومده.
بیخیال سیگـارم رو روشن کردم و گفتم:
بگو.
آرین: بارمون تـو گمرک گیر کردهمن موندم این که عرضهی یه کـاره ساده رو نداره چرا خالفکـار شـده؟ از اولش هم
خـودم بایـد سراغ بار مـیرفتم؛ اگـه بارمون تـو گمرک گیر مـیکرد ک ل سابقم خراب
مـیشـد. با عصبانیت سیگـارم رو روی پارکت قهوهای اتاق پرت کردم و بلند شـدم و
داد زدم:
یعنی اینقدر بی عرضهای؟ یه کـاره ساده هم نمـیتـونی انجام بدی؟
من هرکـاری تـونستم کردم.
با خشم بهش گفتم:
آره مـیـدونم دختر بازی هم شـد هرکـاری؟
آرین سرشو انداخت پایین داد زدم:
گمشو بیرون.
وقتی آرین رفت روی تخت نشستم و سرم رو بین دستـهام گرفتم. موندم چه
مر گم بوده که تـو این شغل اومدم تا با هزار تا خالفکـار سر و کله بزنم.
بیستـو هفت سالمه ولی به خاطر ماموریتـهای …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(