شاپرک داغ دیده خود را نشناسم نه فقط تو که موجودی ناشناخته هستی موجودی ناشناخته حداقل برای من آری من منی که با اولین نگاهت دلم لرزید حسی به تو دارم حسی ناشناخته مانند وجودت وجودی که مرا به آتش می کشید بدون آنکه بپذیرم . بپذیرم که وجودت مرا ناآرام می کند اما حسی پایدار که همیشه با من بود . و من آن را نمی پذیرفتم زیرا از آن هراس داشتم و بازم هراسی ناشناخته برایم گنگ بود زیر آن را تجربه نکرده بودم اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تو یافتم آری تو و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق اما من از آن هراس داشتم من از عشق هراس داشتم ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش اما چه شد؟ پایان خوش دانلود رمان قلب تسخیر شده زینب رحیمی متن اول رمان شاپرک داغ دیده حسی پایدار که همیشه با من بود . و من آن را نمی پذیرفتم زیرا از آن هراس داشتم و بازم هراسی ناشناخته برایم گنگ بود .زیر آن را تجربه نکرده بودم اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تو یافتم آری تو و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق اما من از آن هراس داشتم من از عشق هراس داشتم ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش اما چه شد -همراه یکی از بیماران دکتر بود، پول عمل جراحیشون زیاد میشه، سراغ دکتر اومده بود بلکه تخفیف بگیره؛ ولی شما که میدونید متاسفانه نتونستند کاری از پیش ببرند. با ناراحتی سرش رو تکون داد.
دانلود رمان شاپرک داغ دیـده pdf از axei با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان axei مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/کلکلی/غمـگین
خلاصه رمان شاپرک داغ دیـده
خـود را نشناسم نه فقط تـو که موجودی ناشناختـه هستی موجودی ناشناختـه
حداقل برای من آری من منی که با اولین نگـاهت دلم لرزیـد حسی به تـو دارم حسی ناشناختـه
مانند وجودت وجودی که مرا به آتش مـی کشیـد بدون آنکه بپذیرم .
بپذیرم که وجودت مرا ناآرام مـی کند اما حسی پایـدار که همـیشـه با من بود .
و من آن را نمـی پذیرفتم زیرا از آن هراس داشتم و بازم هراسی ناشناختـه برایم
گنگ بود زیر آن را تجربه نکرده بودم اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را
درون تـو یافتم آری تـو و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق اما من از آن هراس داشتم
من از عشق هراس داشتم ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان
مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش اما چه شـد؟
پایان خـوش
دانلود رمان قلب تسخیر شـده زینب رحیمـی
متن اول رمان شاپرک داغ دیـده
حسی پایـدار که همـیشـه با من بود .
و من آن را نمـی پذیرفتم
زیرا از آن هراس داشتم
و بازم هراسی ناشناختـه برایم گنگ بود .زیر آن را تجربه نکرده بودم
اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تـو یافتم آری تـو
و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق
اما من از آن هراس داشتم
من از عشق هراس داشتم
ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان
مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش
اما چه شـد
-همراه یکی از بیماران دکتر بود، پول عمل جراحیشون زیاد مـیشـه،
سراغ دکتر اومده بود بلکه تخفیف بگیره؛
ولی شما که مـیدونیـد متاسفانه نتـونستند کـاری از پیش ببرند.
با ناراحتی سرش رو تکون داد.
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(