داستان در مورد دختری جوان و خودساخته به اسم سامرهست سامره ورزشکار و مربی حرفه ای ورزشه. با پیشنهاد دوستش، مربی نازگل، ته تغاری عمارت کیهان ها میشه ولی روزگار اتفاقات دیگه ای رو براش رقم میزنه…. اول رمان با صدای بلندی میگویم: اونطوری نزن دختر، مگه کفگیر گرفتی دستت، هالتره! با شنیدن صدای من تقریبا همه دخترهای سالن به خنده می افتند، دمبل های کنار آینه را مرتب میکنم. سپس سراغ وزنه های کنارشان میروم و آنها را هم روی هم میچینم و دسته تی و طناب را بر میدارم و داخل سبد می اندازم. همین که چشم از آنها میگیرم مرسده با برنامه تمرینش مقابلم سبز میشود و در حالیکه با درجا زدن سعی میکند بدنش همچنان گرم بماند برگه تمرینش را مقابلم میگیرد: اینو نمیفهمم. نگاهی به برنامه اش میکنم و آن را میگیرم: کدوم؟ با دست به خط دوم اشاره میکند، چشم میچرخانم و به ردیف استپ هایی که کنار ورودی چیده شده اشاره میکنم: برو یه استپ بیار. مثل میگ میگ سریع به سمت استپ ها میرود. کمی بعد مرسده با استپ کنارم می ایستد، آن را از دستش میگیرم و روی زمین میگذارم و با برداشتن دو دمبل میگویم: ببین اینطوری میری رو استپ، شونه هات نباید خم بشن بعد که یه گام به عقب برمیداری…….
دانلود رمان شبیه تـو pdf از شادی جمالیان با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و جPDF
نویسنده این رمان شادی جمالیان مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان شبیه تـو
داستان در مورد دختری جوان و خـودساختـه به اسم سامرهست
سامره ورزشکـار و مربی حرفه ای ورزشـه.
با پیشنهاد دوستش، مربی نازگل، تـه تغاری عمارت کیهان ها
مـیشـه ولی روزگـار اتفاقات دیگـه ای رو براش رقم مـیزنه….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان یکه سوار
قسمت اول رمان شبیه تـو
با صدای بلندی مـیگویم: اونطوری نزن دختر، مـگـه کفگیر گرفتی دستت، هالتره!
با شنیـدن صدای من تقریبا همه دخترهای سالن به خنده مـی افتند، دمبل های کنار آینه را
مرتب مـیکنم. سپس سراغ وزنه های کنارشان مـیروم و آنها را هم روی هم مـیچینم و دستـه
تی و طناب را بر مـیـدارم و داخل سبد مـی اندازم. همـین که چشم از آنها مـیگیرم مرسده با
برنامه تمرینش مقابلم سبز مـیشود و در حالیکه با درجا زدن سعی مـیکند بدنش همچنان گرم
بماند برگـه تمرینش را مقابلم مـیگیرد: اینو نمـیفهمم.
نگـاهی به برنامه اش مـیکنم و آن را مـیگیرم: کدوم؟
با دست به خط دوم اشاره مـیکند، چشم مـیچرخانم و به ردیف استپ هایی که کنار ورودی
چیـده شـده اشاره مـیکنم: برو یه استپ بیار.
مثل مـیگ مـیگ سریع به سمت استپ ها مـیرود.
کمـی بعد مرسده با استپ کنارم مـی ایستد، آن را از دستش مـیگیرم و روی زمـین مـیگذارم و
با برداشتن دو دمبل مـیگویم: ببین اینطوری مـیری رو استپ، شونه هات نبایـد خم بشن بعد
که یه گـام به عقب برمـیـداری…….
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(