دانلود رمان شیطان یتیم  از فاطمه موسوی

دانلود رمان شیطان یتیم  از فاطمه موسوی

ژانر : -

شیطان یتیم مینا و وحید بعد از اینکه سومین بچشون رو از دست دادن تصمیم گرفتن که کودکی رو به فرزندی بگیرن و راهی یتیم خونه می شن و اونجاها میدونم کامل نبود اما زیاد توضیح بدم کل رمان لو میره مقدمه: گرگ عاشق شده بود عاشق طعمه اش نزدیکش شد بوییدش بوسیدش و با دندان گلویش را درید افسوس ذات احساس نمی شناسد دردش هر لحظه بیشتر میشد سعی می کرد با کشیدن نفس عمیق دردش رو تسکین بده خیابون ها از شانسش شلوغ بودن وحید با سرعت به سمت بیمارستان می روند سرعت ماشین حالش رو بدتر می کرد با درد ناگهانی که توی دلش پیچید جیغی بلند زد و مانتوش رو توی دست هاش فشرد بالاخره ماشین جلوی بیمارستان توقف کرد وحید پیاده شدو چند دقیقه بعد با یه ویلچر برگشت یه پرستار سن و سال دار به مینا اول رمان شیطان یتیم دوباره همون درد طاقت فرسا توی دلش پیچید پرستار خیلی آروم ویلچر رو هل میداد تا صدمه ای به مینا و بچش وارد نشه توی راهرو خلوت بود حتی یک نفر هم توی راهرو نبود خیلی عجیب بود اما اون لحظه فقط خلاص شدن از شر اون درد برای مینا مهم بود نفسی عمیق کشید و دستش رو بالا آورد تا موهاش رو که از زیر شالش بیرون زده بودن رو کنار بزنه که با دیدن خون های قرمز رنگ روی دستش متوقف شد مانتوی سبز رنگش خونی شده بود دستش همونطور مونده بود متوجه صدای ریزش چیزی مثل آب شد خون مسیری رو که با ویلچر طی کرده بودن رو پر کرده بودپرستار بی توجه به موقعیت..

دانلود رمان شیطان یتیم pdf از فاطمه موسوی لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه موسوی مـیباشـد
موضوع رمان:ترسناک/معمایی

خلاصه رمان شیطان یتیم
مـینا و وحیـد بعد از اینکه سومـین بچشون رو از دست دادن تصمـیم گرفتن که
کودکی رو به فرزندی بگیرن و راهی یتیم خـونه مـی شن و اونجاها
مـیـدونم کـامل نبود اما زیاد تـوضیح بدم کل رمان لو مـیره
مقدمه:
گرگ عاشق شـده بود
عاشق طعمه اش
نزدیکش شـد
بوییـدش
بوسیـدش و
با دندان گلویش را دریـد
افسوس
ذات احساس نمـی شناسد
دردش هر لحظه بیشتر مـیشـد سعی مـی کرد با کشیـدن نفس عمـیق
دردش رو تسکین بده خیابون ها از شانسش شلوغ بودن وحیـد با
سرعت به سمت بیمارستان مـی روند سرعت ماشین حالش رو بدتر مـی
کرد با درد ناگـهانی که تـوی دلش پیچیـد جیغی بلند زد و مانتـوش رو تـوی
دست هاش فشرد بالاخره ماشین جلوی بیمارستان تـوقف کرد وحیـد
پیاده شـدو چند دقـیقه بعد با یه ویلچر برگشت یه پرستار سن و سال دار به مـینا
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عسلی نگـاهت فاطمه موسوی
قسمت اول رمان شیطان یتیم
دوباره همون درد طاقت فرسا تـوی دلش پیچیـد پرستار خیلی آروم ویلچر رو هل مـیـداد تا
صدمه ای به مـینا و بچش وارد نشـه تـوی راهرو خلوت بود حتی یک نفر هم تـوی راهرو نبود
خیلی عجیب بود اما اون لحظه فقط خلاص شـدن از شر اون درد برای مـینا مهم بود نفسی
عمـیق کشیـد و دستش رو بالا آورد تا موهاش رو که از زیر شالش بیرون زده بودن رو کنار بزنه که
با دیـدن خـون های قرمز رنگ روی دستش متـوقف شـد مانتـوی سبز رنگش خـونی شـده بود
دستش همونطور مونده بود متـوجه صدای ریزش چیزی مثل آب شـد خـون مسیری رو که با
ویلچر طی کرده بودن رو پر کرده بودپرستار بی تـوجه به موقعیت..

لینک دانلود رمان شیطان یتیم