دانلود رمان طالع شطرنجی  از فائزه فاتحی فر

دانلود رمان طالع شطرنجی  از فائزه فاتحی فر

ژانر : - - -

طالع شطرنجی حریر دختر با استعداد و پر انرژی که آرزوش رفتن تو مسیر فیلم نامه نویس های بزرگ و به نامه کارش رو با نمایشنامه نویسی شروع کرده و حالا که میخواد اولین قدمش رو برای هدفش برداره سرش کلاه میذارن و پس از آشنایی یهوییش با مجری تازه معروف شده ی تلویزیون میخواد مستقیم وارد عرصه ی فیلم سازی بشه و در این میان اتفاقات جالبی میفته از جمله درگیری های جذاب خانوم فیلم نامه نویس با شخصیت مرد.. اول رمان طالع شطرنجی عصبی ام به حدی که انگشت های لرزانم دکمه آسانسور رو پیدا نمیکنه خوشبختانه مردی میاد و باالی دستم دکمه قرمز رنگ رو فشار میده همزمان دنبال گوشیم که زنگ می خوره میگردم و میرم داخل آسانسور و بازم همون مرد دکمه ی همکف رو میزنه قبل از اینکه گوشیم قطع بشه جواب میدم و صدای شاکی الی تو گوشم پخش میشه: _ کجایی تو خوبه بهت گفته بودم سر ساعت اینجا باشی _ متاسفم الی نمیرسم باید خودت انجامش بدی انگار از صدام میفهمه حالم خوب نیست که آروم تر ادامه میده: _ چرا دختر؟ چی شده مگه ، اصلا من الان برم اون بالا چی بگم بدون آمادگی؟ الان سعی می کنم متن سخنرانی رو برات بفرستم الزم هم نیست که بگی مال خودت نیست اصالً اسمی از من نبر _ آخه مگه میشه نمیخوای بگی چی شده؟ آسانسور که چند لحظه ای می شد در طبقه سوم ایستاده بود و فکر می کردم کسی می خواد وارد بشه، یهو تکان سختی میخوره و غیر از روشنایی اضطراری فضای چند متری کامل…

دانلود رمان طالع شطرنجی pdf از فائزه فاتحی فر با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
      نویسنده این رمان فائزه فاتحی فر مـیباشـد
        موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی/طنز/کلکلی

خلاصه رمان طالع شطرنجی
حریر دختر با استعداد و پر انرژی که آرزوش رفتن تـو مسیر فیلم نامه نویس های بزرگ و به نامه
کـارش رو با نمایشنامه نویسی شروع کرده و حالا که مـیخـواد اولین قدمش رو برای هدفش برداره
سرش کلاه مـیذارن و پس از آشنایی یهوییش با مجری تازه معروف شـده ی تلویزیون مـیخـواد
مستقـیم وارد عرصه ی فیلم سازی بشـه و در این مـیان اتفاقات جالبی مـیفتـه از جمله
درگیری های جذاب خانوم فیلم نامه نویس با شخصیت مرد..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان مزون لباس عروس
دانلود رمان تـوتیای چشمم
دانلود رمان برگریزان
قسمت اول رمان طالع شطرنجی
عصبی ام به حدی که انگشت های لرزانم دکمه آسانسور
رو پیـدا نمـیکنه خـوشبختانه مردی مـیاد و باالی دستم
دکمه قرمز رنگ رو فشار مـیـده
همزمان دنبال گوشیم که زنگ مـی خـوره مـیگردم و مـیرم
داخل آسانسور و بازم همون مرد دکمه ی همکف رو مـیزنه
قبل از اینکه گوشیم قطع بشـه جواب مـیـدم و صدای
شاکی الی تـو گوشم پخش مـیشـه:
_ کجایی تـو خـوبه بهت گفتـه بودم سر ساعت اینجا باشی
_ متاسفم الی نمـیرسم بایـد خـودت انجامش بدی
انگـار از صدام مـیفهمه حالم خـوب نیست که آروم تر
ادامه مـیـده:
_ چرا دختر؟ چی شـده مـگـه ، اصلا من الان برم اون بالا
چی بگم بدون آمادگی؟
الان سعی مـی کنم متن سخنرانی رو برات بفرستم الزم
هم نیست که بگی مال خـودت نیست اصالً اسمـی از من نبر
_ آخه مـگـه مـیشـه نمـیخـوای بگی چی شـده؟
آسانسور که چند لحظه ای مـی شـد در طبقه سوم ایستاده
بود و فکر مـی کردم کسی مـی خـواد وارد بشـه، یهو تکـان
سختی مـیخـوره و غیر از روشنایی اضطراری فضای چند
متری کـامل…

لینک دانلود رمان طالع شطرنجی 

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(