دانلود رمان عاجز از انتظار  از Afsa

دانلود رمان عاجز از انتظار  از Afsa

ژانر : -

از انتظار سورن از انتظار متنفر بودم! و دقیقاً از هر چیزی که بدت بیاد سرت میاد! با کلافگی روی نیمکت نشسته بودم؛ دست به سینه و اخمو. سروصدای بچه هایی که توی اتاق بودن تو گوشم وزوز میکرد و اعصابم رو به هم میریخت. اگه مجبور نبودم عمراً نمیرفتم؛ ولی خب اگه نمیرفتم سام رو مخم میرفت. هروقت باید سارا به خونه میاومد عصبی میشد خصوصاً این بار که یکی از معامله هاش به هم خورده بود و عصبیتر هم بود. البته میتونستم بگم یکی از خدمتکارها یا حتی راننده بیارتش؛ ولی خب سام و اون زن عوضیش روی تک دخترشون حساس بودن و به اصطالح، کسر شأن بود که یک نوکر بره دنبال سارا. دختر جوونی که کنارم نشسته بود با سادگی تمام پرسید: -ببخشید شما منتظر کدوم یکی از بچه هایین؟ تاحالا شمارو ندیده بودم. چشمهام رو تو حدقه چرخوندم و بیحوصله جواب دادم: -اومدم دنبال برادرزادهام؛ سارا تهرانی. با اشتیاق پرسید: -دختر آقای سام تهرانی؟ با چشمهای بسته سرم رو به نشونه تایید تکون دادم. از مهدکودک و فضای مضحکش متنفر بودم! چون کالً از بچهها خوشم نمیاومد. دختره هم دست بردار نبود و با لحن اغواگرانه و خنده ریزی گفت: -منم هرروز دنبال تنها برادرم میام؛ بچه ها موجودات جالبین. نفسم رو با کلافگی بیرون دادم و در سکوت بهش چشم غره ریزی رفتم شاید بیخیال بشه؛ که خداروشکر شد. اگه نمیشد نمیتونستم زنده موندنش رو تضمین کنم! رمان پیشنهادی: دانلود رمان باجه موذی گری

دانلود رمان عاجز از انتظار pdf از Afsa با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
          نویسنده این رمان Afsa مـیباشـد
        موضوع رمان: اجتماعی/تراژدی
     خلاصه رمان عاجز از انتظار
سورن
از انتظار متنفر بودم! و دقـیقاً از هر چیزی که بدت بیاد سرت مـیاد!
با کلافگی روی نیمکت نشستـه بودم؛ دست به سینه و اخمو.
سروصدای بچه هایی که تـوی اتاق بودن تـو گوشم وزوز مـیکرد و اعصابم رو به هم مـیریخت.
اگـه مجبور نبودم عمراً نمـیرفتم؛ ولی خب اگـه نمـیرفتم سام رو مخم مـیرفت.
هروقت بایـد سارا به خـونه مـیاومد عصبی مـیشـد خصوصاً این بار که یکی از معامله هاش به هم خـورده بود
و عصبیتر هم بود.
البتـه مـیتـونستم بگم یکی از خدمتکـارها یا حتی راننده بیارتش؛ ولی خب سام و اون زن عوضیش روی تک
دخترشون حساس بودن و به اصطالح، کسر شأن بود که یک نوکر بره دنبال سارا.
دختر جوونی که کنارم نشستـه بود با سادگی تمام پرسیـد:
-ببخشیـد شما منتظر کدوم یکی از بچه هایین؟ تاحالا شمارو ندیـده بودم.
چشمهام رو تـو حدقه چرخـوندم و بیحوصله جواب دادم:
-اومدم دنبال برادرزادهام؛ سارا تـهرانی.
با اشتیاق پرسیـد:
-دختر آقای سام تـهرانی؟
با چشمهای بستـه سرم رو به نشونه تاییـد تکون دادم.
از مهدکودک و فضای مضحکش متنفر بودم! چون کـالً از بچهها خـوشم نمـیاومد.
دختره هم دست بردار نبود و با لحن اغواگرانه و خنده ریزی گفت:
-منم هرروز دنبال تنها برادرم مـیام؛ بچه ها موجودات جالبین.
نفسم رو با کلافگی بیرون دادم و در سکوت بهش چشم غره ریزی رفتم شایـد بیخیال بشـه؛ که خداروشکر
شـد. اگـه نمـیشـد نمـیتـونستم زنده موندنش رو تضمـین کنم!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان باجه موذی گری

لینک دانلود رمان عاجز

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(