داستانی عاشقانه که سرگذشت دختری نجیب و عاشق را رقم می زند اما با اتفاقی که توسط صمیمی ترین فرد زندگی اش برایش پیش می آید تمام دنیایش ویران می شود! می خواهم از دختری بنویسم که با وجود همه ی نخواسته شدن ها کنار تنها مرد زندگی اش می ماند و او را عاشق خود می کند اما درست در بهترین لحظات زندگی اش با خیانت شهاب مواجه می شود.. آیا از بودن در کنار مردی که جز او معشوقه ای اجباری دارد خسته می شود یا نه؟ آیا او می تواند وجود زنی دیگر را کنار همسرش که سال هاست عاشقانه او را می پرستد تحمل کند؟ داستان دختری که با یک اشتباه یا بهتر است بگویم یک قضاوت نا به جا تمام خوشی هایش منهدم می شود و با وجود کودکی که به تازگی در تنش نحفته است همسرش را ترک می کند اما… اول رمان ک محکمی به سیگارش زد، نگاهش بند دلبرکش بود سخت بود باورخیانت دختری همچون او! ضربه آرامی به میز چوبی و قدیمی رو به رو زد و فیلتر سیگارش را روی زمین پرت کرد؛ با قدم های بلند و عصبی به سمت دختری که گوشه ی اتاق روی پارکت های سرد چمباتمه زده بود رفت. قامت بلندش روی بدن نحیف نیال سایه افکند و باعث شد با ترس نگاه به خون نشسته اش را به شهاب بی اندازد، رو به روی نیال روی زانو نشست و به صورت از گریه خیس شده اش نزدیک شد گرمی نفس هاش باعث تند شدن تپش های قلب نیال شد که حال اش را دگرگون…
دانلود رمان عالیجناب عشق pdf از لیلا مومـیوند با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان لیلا مومـیوند مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان عالیجناب عشق
داستانی عاشقانه که سرگذشت دختری نجیب و عاشق را رقم مـی زند اما با
اتفاقـی که تـوسط صمـیمـی ترین فرد زندگی اش برایش پیش مـی آیـد تمام دنیایش
ویران مـی شود! مـی خـواهم از دختری بنویسم که با وجود همه ی نخـواستـه
شـدن ها کنار تنها مرد زندگی اش مـی ماند و او را عاشق خـود مـی کند اما
درست در بهترین لحظات زندگی اش با خیانت شـهاب مواجه مـی شود..
آیا از بودن در کنار مردی که جز او معشوقه ای اجباری دارد خستـه مـی شود یا نه؟
آیا او مـی تـواند وجود زنی دیگر را کنار همسرش که سال هاست عاشقانه او را مـی پرستد تحمل کند؟
داستان دختری که با یک اشتباه یا بهتر است بگویم یک قضاوت نا به جا تمام
خـوشی هایش منهدم مـی شود و با وجود کودکی که به تازگی در تنش نحفتـه است
همسرش را ترک مـی کند اما…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان در برابر باد
قسمت اول رمان عالیجناب عشق
ک محکمـی به سیگـارش زد، نگـاهش بند دلبرکش بود سخت بود باورخیانت دختری همچون او! ضربه آرامـی به مـیز
چوبی و قدیمـی رو به رو زد و فیلتر سیگـارش را روی زمـین پرت کرد؛ با قدم های بلند و عصبی به سمت دختری که
گوشـه ی اتاق روی پارکت های سرد چمباتمه زده بود رفت.
قامت بلندش روی بدن نحیف نیال سایه افکند و باعث شـد با ترس نگـاه به خـون نشستـه اش را به شـهاب بی اندازد، رو
به روی نیال روی زانو نشست و به صورت از گریه خیس شـده اش نزدیک شـد گرمـی نفس هاش باعث تند شـدن تپش
های قلب نیال شـد که حال اش را دگرگون…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(