عروسک آنابل داستان در مورد یه دختر به اسم ویرجینیا عروسکش آنابل و دوتا دوستاش یوهان و کریستینا هستش ویرجینیا عاشق شخصیت کارتونی «راجدی آن» بود و مادرش شب کریسمس براش یکی از عروسکهای این شخصیت رو هدیه میده ویرجینیا دانشجو بوده و علاقه زیادی به عروسکش که حالا آنابل نام گرفته داشت پس وقتی میخواست به شهری که دانشگاهش در اون قرار داشت بره عروسکش رو هم با خودش میبره اما این عروسک… دانلود رمان کیش و مات مرضیه یگانه متن اول رمان عروسک آنابل دست مامانمو کشیدم -وایسا مامان دیگه نمیفهمیدم مامان چی میگه بازم چشمم افتاده بود به عروسک فروشی و مات زیباییچیشده ویرجینیا باز چی دیدی دختر. هاشون شده بودم مخصوصا عروسکای راجدی آن )Ann-Raggedy یک شخصیت کارتونی( با اون موهای قرمز کاموایی شون خیلی خوشگل بودند. اکثرشون پیرهن گل گلی تن داشتن با جوراب شلواریه خط خطی سفید و قرمز با یه پیش بند سفید و یه جفت کفش سیاه رنگ. -مامانوای خدا نمیدونم این دختر خل و چل من بزرگ میشه. -چیه دختر تو بیت و یک سالته هنوزم دنبال این عروسک زشتی. -مامان راجدی آن خیلیم خوشگله اگه یکی داشتم اسمشو میذاشتم آنابل. و به راه افتاد دیدم مامان اصا عینه خیالش نیست به سختی از اون عروسک دل کندمو دنبالخدایا خودت رحمی به حالم بکن منکه از دست این دختره دیوونه شدم. مامان راه افتادم. امشب شب کریسمس بود خیلی خوشحال بودم برف شروع کرده بود به باریدن عاشق برف بازی بودم بعد از تموم شدن تعطیالت کریسمس با یوهان و کریستینا برف بازی میکنیم آخ جون یوهان و کریستینا بهترین دوستام بودن از دوران مدرسه باهم بودیم اونام مثه من روحیهه کودکیشونو حفظ کرده بودند اما
دانلود رمان عروسک آنابل pdf ایلیا.زهرا با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ایلیا.زهرا مـیباشـد
موضوع رمان:ترسناک/عاشقانه
خلاصه رمان عروسک آنابل
داستان در مورد یه دختر به اسم ویرجینیا عروسکش آنابل و دوتا دوستاش یوهان و کریستینا هستش
ویرجینیا عاشق شخصیت کـارتـونی «راجدی آن» بود و مادرش شب کریسمس براش یکی از عروسکهای این
شخصیت رو هدیه مـیـده ویرجینیا دانشجو بوده و علاقه زیادی به عروسکش که حالا آنابل نام گرفتـه داشت
پس وقتی مـیخـواست به شـهری که دانشگـاهش در اون قرار داشت بره
عروسکش رو هم با خـودش مـیبره اما این عروسک…
دانلود رمان کیش و مات مرضیه یگـانه
متن اول رمان عروسک آنابل
دست مامانمو کشیـدم
-وایسا مامان
دیگـه نمـیفهمـیـدم مامان چی مـیگـه بازم چشمم افتاده بود به عروسک فروشی و
مات زیباییچیشـده ویرجینیا باز چی دیـدی دختر.
هاشون شـده بودم مخصوصا عروسکـای راجدی آن
)Ann-Raggedy یک شخصیت کـارتـونی( با اون موهای قرمز کـاموایی شون خیلی خـوشگل
بودند. اکثرشون پیرهن گل گلی تن داشتن با جوراب شلواریه خط خطی سفیـد و قرمز با یه
پیش بند سفیـد و یه جفت کفش سیاه رنگ.
-مامانوای خدا نمـیـدونم این دختر خل و چل من بزرگ مـیشـه.
-چیه دختر تـو بیت و یک سالتـه هنوزم دنبال این عروسک زشتی.
-مامان راجدی آن خیلیم خـوشگله اگـه یکی داشتم اسمشو مـیذاشتم آنابل.
و به راه افتاد دیـدم مامان اصا عینه خیالش نیست به سختی از اون عروسک دل کندمو
دنبالخدایا خـودت رحمـی به حالم بکن منکه از دست این دختره دیوونه شـدم.
مامان راه افتادم.
امشب شب کریسمس بود خیلی خـوشحال بودم برف شروع کرده بود به باریـدن عاشق برف
بازی بودم بعد از تموم شـدن تعطیالت کریسمس با یوهان و کریستینا برف بازی مـیکنیم آخ
جون
یوهان و کریستینا بهترین دوستام بودن از دوران مدرسه باهم بودیم اونام مثه من روحیهه
کودکیشونو حفظ کرده بودند اما
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(