خاتون دختر جوانی است که بامادر میانسالش تنها زندگی میکند ، مادری که بالاخره به اجبار اطرافیان و برای حل مشکلات معیشتی تن به ازدواج دوم می دهد. پس از مدتی مادر بر اثر بیماری فوت میکند و خاتون جوان مهمان خانه ی خاله می شود. مهران پسر خاله اش که سالهاست دل در گرو عشق او دارد … اول رمان سوز سردي ازدرز هاي پنجره به داخل اتاق مي ايد هوا هم به شدت گرفته قطرات باران بي محابا بر زمين فرو مي ريزد تا أين زمين خشك و تشنه را سير اب كند كند درختان با ريزش باران دوش من گيرند. نمي دانم چرا دلم كرفته ناخوداگاه فكرم به سالها قبل برميگردد از روي تخت بلند ميشوم و پشت ميز كارم مي نشينم به قاب عكس مادر نگاه مي كنم و به ياد دوران كودكي ام مي افتم. آه خداي من چه سرنوشتي، چه روزهايي را پشت سرگذاشته او دوران كودكي ام زماني كه خلاؤ پدر بيش از پيش در زندگيمان حس مي شد من دو سال از عمرم نگذشته بود كه پدرم در اثر حادثه اي جان خود را از دست داد و براي هميشه من و مادرم را تنها گذاشت. ان روزها نبود مرد در زندگي بسيار سخت بود و مردم به يك زن بيوه به چشم ديگري مي نگريستند. من و مادر پنج سال به تنهايي زندگي كرديم ولي خرج و دخل هم سنگين بود و مادر با حقوق معلمي از پس ان بر نمي امد بعد از پنج سال كه از مرگ پدر مي گذشت كم كم زمزمه ازدواج مجدد مادراز دهان دوست و …
دانلود رمان عشق خاتـون pdf از مهری بیرون بر لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مهری بیرون بر مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان عشق خاتـون
خاتـون دختر جوانی است که بامادر مـیانسالش تنها زندگی مـیکند ، مادری که بالاخره به اجبار اطرافیان و برای حل مشکلات معیشتی
تن به ازدواج دوم مـی دهد. پس از مدتی مادر بر اثر بیماری فوت مـیکند و خاتـون جوان مهمان خانه ی خاله مـی شود.
مهران پسر خاله اش که سالهاست دل در گرو عشق او دارد …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان فرمانروای مغرور
قسمت اول رمان عشق خاتـون
سوز سردي ازدرز هاي پنجره به داخل اتاق مي ايد هوا هم به شـدت گرفتـه قطرات باران بي محابا بر زمين فرو مي ريزد تا أين زمين
خشك و تشنه را سير اب كند كند درختان با ريزش باران دوش من گيرند. نمي دانم چرا دلم كرفتـه ناخـوداگـاه فكرم به سالها قبل
برميگردد از روي تخت بلند ميشوم و پشت ميز كارم مي نشينم به قاب عكس مادر نگـاه مي كنم و به ياد دوران كودكي ام مي افتم.
آه خداي من چه سرنوشتي، چه روزهايي را پشت سرگذاشتـه او دوران كودكي ام زماني كه خلاؤ پدر بيش از پيش در زندگيمان حس
مي شـد من دو سال از عمرم نگذشتـه بود كه پدرم در اثر حادثه اي جان خـود را از دست داد و براي هميشـه من و مادرم را تنها
گذاشت. ان روزها نبود مرد در زندگي بسيار سخت بود و مردم به يك زن بيوه به چشم ديگري مي نگريستند.
من و مادر پنج سال به تنهايي زندگي كرديم ولي خرج و دخل هم سنگين بود و مادر با حقوق معلمي از پس ان بر نمي امد بعد از
پنج سال كه از مرگ پدر مي گذشت كم كم زمزمه ازدواج مجدد مادراز دهان دوست و …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(