دانلود رمان عشق در ضربات پنالتی از فاطمه اکبری
در مورد دختری به اسم دلنیاست که حاصل یه ازدواج اجباری و عشق یکطرفه است دلنیا و برادرش بعد از فوت مادرشون مجبور به گذروندن یه زندگی سخت با پدری که غیر از کتک و دعوا چیزی ازش ندیدن، میشن بعد از مدتی سپهر که دوست پدرش است، بهش پیشنهاد ازدواج میده اول رمان عشق در ضربات پنالتی و پدرش به خاطر منافع، دلنیا رو مجبور به این ازدواج میکنه؛ اما دلنیا زیر بار نمیره و برای خلاصی از دست سپهر، با پدرش معاملهای میکنه معاملهای که باز هم یه ازدواج اجباری است و به ظاهر باعث میشه هم پدرش به خواستهاش برسه و هم دلنیا از دست سپهر خلاصی پیدا کنه اما آیا این اتفاق میافته؟ چمدان، دست تو و ترس به چشمان من است این غمانگیزترین حالت غمگین شدن است قبل رفتن دو سهخط فحش بده، داد بکش هی تکانم بده، نفرین کن و فریاد بکش قبل رفتن بگذار از ته دل، آه شوم طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم مثل سیگار خطرناکترین، دودم باش شعله آغوش کنم؛ حضرت نمرودم باش مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن هرچه با من همه کردند، از آن بدتر کن مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز من خرابم بنشین، زحمت آوار نکش نفست باز گرفت؛ این همه سیگار نکش (علیرضا آذر) سوختی، سوختی! برو بابا؛ داری تقلب میکنی به خدا زدمت دانی نزدی! دنبال تقلب هم نباش؛ چون من خیلی از تو زرنگتر هستم اصلا این جزو قوانین نون بیار کباب ببر، نبود باشه؛ ولی این رو یادت باشه…
دانلود رمان عشق در ضربات پنالتی pdf از فاطمه اکبری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه اکبری مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی/درام
خلاصه رمان عشق در ضربات پنالتی
در مورد دختری به اسم دلنیاست که حاصل یه ازدواج اجباری و
عشق یکطرفه است دلنیا و برادرش بعد از فوت مادرشون
مجبور به گذروندن یه زندگی سخت با پدری که غیر از کتک و دعوا
چیزی ازش ندیـدن، مـیشن بعد از مدتی سپهر که دوست پدرش است، بهش پیشنهاد ازدواج مـیـده
رمان پیشنهادی:دانلود رمان هبوط فاطمه حیـدری
قسمت اول رمان عشق در ضربات پنالتی
و پدرش به خاطر منافع، دلنیا رو مجبور به این ازدواج مـیکنه؛
اما دلنیا زیر بار نمـیره و برای خلاصی از دست سپهر، با پدرش معاملهای مـیکنه
معاملهای که باز هم یه ازدواج اجباری است و به ظاهر باعث مـیشـه
هم پدرش به خـواستـهاش برسه و هم دلنیا از دست سپهر خلاصی پیـدا کنه اما آیا این اتفاق مـیافتـه؟
چمدان، دست تـو و ترس به چشمان من است
این غمانگیزترین حالت غمـگین شـدن است
قبل رفتن دو سهخط فحش بده، داد بکش
هی تکـانم بده، نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تـه دل، آه شوم
طوری از ریشـه بکش اره که کوتاه شوم
مثل سیگـار خطرناکترین، دودم باش
شعله آغوش کنم؛ حضرت نمرودم باش
مثل سیگـار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند، از آن بدتر کن
مثل سیگـار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگـار تمامم کن و دورم انداز
من خرابم بنشین، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت؛ این همه سیگـار نکش
(علیرضا آذر)
سوختی، سوختی!
برو بابا؛ داری تقلب مـیکنی
به خدا زدمت دانی
نزدی! دنبال تقلب هم نباش؛ چون من خیلی از تـو زرنگتر هستم
اصلا این جزو قوانین نون بیار کباب ببر، نبود
باشـه؛ ولی این رو یادت باشـه…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(