دانلود رمان فریال از میو میو

دانلود رمان فریال از میو میو

ژانر : - - -

دختری به نام .که از هر لحاظ سفت و سخته.معنای عشق و نمیداد ولی با تصمیم پدرش مجبورمیشه که پایان خوش اول رمان با بی قیدی شونه ای بالا انداختم و با چشمایی بی تفاوت که همیشه آدم و آتیش می زد به فرزام نگاه کردم و گفتم :دلیلم برای ازدواج همینه فرزام اخمی که بین ابروهاش چین انداخته بود و بالا انداخت و در سکوت به سمت پنجره ی مطب رفت برام احساس فرزام و یا هرپسر دیگه ای مم نبود این خود من هستم که برای خودم ارزش دارم .غرورم و بیشتر بهش اهمیت میدم تا احساس و عاطفه ی یه پسر و همین باعث شده تا این مرحله از زندیگم اوج بگیرم و حتی از هم سن های خودم جلو بزنم درواقع خیلی جلوتر با نگاه خیره ی فرزام به خودم امدم و نگاهم و از چشمای غمگین فرزام گرفتم و به خودکار توی دستم که می چرخوندمش انداختم . فرزام دست های خودشو داخل جیب شلوارش گذاشت و با اخم ظریفی گفت:تا چه مدت ؟تا کی باید اینجوری زندگی کنیم؟ به صورتش که کمی سرخ شده بود نگاه کردم -نمیدونم .تا زمانی که آمادگی زندگیمشترک و داشته باشم می دونستم کنار امدن این موضوع برای اقایان خیلی سخته ولی من چاره ای جز این ندارم نمیتونم چیزی و قبول کنم که با قلبم رضایت کامل و به اون کار ندارم فرزام با خشم چنگی به موهاش زد و سریع از مطب خارج شد این سکوت و این خشم نشون دهنده ی این موضوع است سرم و با دستام گرفتم و یاد حرف های دیشب بابا افتادم با دلسوزی بهم نگاه میکرد..

دانلود رمان فریال pdf از مـیو مـیو مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان مـیو مـیو مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/کلکلی/همخـونه ای/اجباری

خلاصه رمان فریال

دختری به نام فریال .که از هر لحاظ سفت و سختـه.معنای عشق و نمـیـداد

ولی با تصمـیم پدرش مجبورمـیشـه که

پایان خـوش

رمان پیشنهادی:دانلود رمان خط و نشان مسیحه زادخـو

قسمت اول رمان فریال

با بی قـیـدی شونه ای بالا انداختم و با چشمایی بی تفاوت که همـیشـه آدم و آتیش مـی زد به

فرزام نگـاه کردم و گفتم :دلیلم برای ازدواج همـینه فرزام اخمـی که بین ابروهاش چین انداختـه بود و

بالا انداخت و در سکوت به سمت پنجره ی مطب رفت برام احساس فرزام و یا هرپسر دیگـه ای مم نبود

این خـود من هستم که برای خـودم ارزش دارم .غرورم و بیشتر بهش اهمـیت مـیـدم تا احساس و

عاطفه ی یه پسر و همـین باعث شـده تا این مرحله از زندیگم اوج بگیرم و حتی از هم سن های خـودم

جلو بزنم درواقع خیلی جلوتر با نگـاه خیره ی فرزام به خـودم امدم و نگـاهم و از چشمای غمـگین

فرزام گرفتم و به خـودکـار تـوی دستم که مـی چرخـوندمش انداختم . فرزام دست های خـودشو

داخل جیب شلوارش گذاشت و با اخم ظریفی گفت:تا چه مدت ؟تا کی بایـد اینجوری زندگی کنیم؟

به صورتش که کمـی سرخ شـده بود نگـاه کردم -نمـیـدونم .تا زمانی که آمادگی زندگیمشترک و داشتـه باشم

مـی دونستم کنار امدن این موضوع برای اقایان خیلی سختـه ولی من چاره ای جز این ندارم

نمـیتـونم چیزی و قبول کنم که با قلبم رضایت کـامل و به اون کـار ندارم فرزام با خشم چنگی به

موهاش زد و سریع از مطب خارج شـد این سکوت و این خشم نشون دهنده ی این موضوع است

سرم و با دستام گرفتم و یاد حرف های دیشب بابا افتادم با دلسوزی بهم نگـاه مـیکرد..

  • باکس دانلود
  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(