قرار ما انتقام بود نه عشق رمان در مورد پسری به اسم آراد که میخواد از خانواده ای انتقام بگیره به خاطره همون نقشه ای میکشه تا با اذیت کردن دختره پدرشو اذیت میکنه که تو این حال عاشق دختری میشه که… اول رمان قرار ما انتقام بود نه عشق با صدای زنگ ساعت بی حوصله از خواب بیدار شدم و به خودم بدوبیراه گفتم که چرا ساعت کوک کردم ساعت خفش کردم و باز خوابیدم ولی یک دفعه صدای مامان اومد مامان:طناز مامان جان دانشگاهت دیر شد هاااا همین کافی بود تا من تو جام سیخ شم و به ساعت نگاه کنم واااای خدا جون ساعت ۸:۴۳ دیرم شد حاال چه گلی به سرم بگیرم ؟ تند لباسامو پوشیدم و روی نرده پله ها نشستم و با یه ییهو پیش به سوی در و قتی رسیدم پایین که دیدم مامان گفت مامان: آخه دختره ی ورپریده این چه کاریه که میکنی ؟ می افتی دست و پات میشکنه جواب اردشیر )پدرم( چی بدم میدونی بفهمه واسه سوگلیش اتفاقی افتاده دیگه زنده نمیمونم ای خدااااا منو بکش .پریدم لپ تپل مادرمو بوسیدم و گفتم طناز:الهی من فدای این حرص خوردنت بشم اینقدر حرص نخور به اندازه ی کافی صورتت چروک شده سنت باالست بیش تر از این خودتو اذیت نکن .ای کاش نمیگفتم آخه میدونم مامانم به سنش حساسه بیچاره سنی هم نداره الکی جو دادم مامان شروع کرد به جیػ جیػ ودنبال کردن من و فش داد مامان: ای دختره چش سفید وایسا وایسا ببینم مگه گیرت نیارم …
دانلود رمان قرار ما انتقام بود نه عشق pdf از گل سرخ با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان گل سرخ مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان قرار ما انتقام بود نه عشق
رمان در مورد پسری به اسم آراد که مـیخـواد از خانواده ای انتقام بگیره به خاطره همون
نقشـه ای مـیکشـه تا با اذیت کردن دختره پدرشو اذیت مـیکنه که تـو
این حال عاشق دختری مـیشـه که…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عشق سیاه
دانلود رمان دیوانه وار دوستت دارم
دانلود رمان عشقم را باور کن
قسمت اول رمان قرار ما انتقام بود نه عشق
با صدای زنگ ساعت بی حوصله از خـواب بیـدار شـدم و به خـودم بدوبیراه گفتم که چرا ساعت کوک کردم ساعت خفش
کردم و باز خـوابیـدم ولی یک دفعه صدای مامان اومد
مامان:طناز مامان جان دانشگـاهت دیر شـد هاااا همـین کـافی بود تا من تـو جام سیخ شم و به ساعت نگـاه کنم واااای خدا جون
ساعت ۸:۴۳ دیرم شـد حاال چه گلی به سرم بگیرم ؟ تند لباسامو پوشیـدم و روی نرده پله ها نشستم و با یه ییهو پیش به
سوی در و قتی رسیـدم پایین که دیـدم مامان گفت
مامان: آخه دختره ی ورپریـده این چه کـاریه که مـیکنی ؟ مـی افتی دست و پات مـیشکنه جواب اردشیر )پدرم( چی بدم
مـیـدونی بفهمه واسه سوگلیش اتفاقـی افتاده دیگـه زنده نمـیمونم ای خدااااا منو بکش .پریـدم لپ تپل مادرمو بوسیـدم و گفتم
طناز:الهی من فدای این حرص خـوردنت بشم اینقدر حرص نخـور به اندازه ی کـافی صورتت چروک شـده سنت باالست
بیش تر از این خـودتـو اذیت نکن .ای کـاش نمـیگفتم آخه مـیـدونم مامانم به سنش حساسه بیچاره سنی هم نداره الکی جو دادم
مامان شروع کرد به جیػ جیػ ودنبال کردن من و فش داد
مامان: ای دختره چش سفیـد وایسا وایسا ببینم مـگـه گیرت نیارم …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(