قصه ی پریا این رمان در مورد دختری به اسم پریا است که بعد از هم خوابگی با عشقش دچار شکست بزرگی می شود سروش(دوست پسر پریا) به پریا خیانت می کند و با خواهر او پریسا ازدواج می کند پریا به شدت غمگین می شود و در صدد انتقام است اما هیچ کس از دل سروش خبر ندارد و اینکه چه رازی پشت این کار اون نهفته شده است اول رمان قصه ی پریا هواسوزسردی داشت درست مثل احساساتم هنوزهم باورم نمیشدکه ابزارهوس بوده باشم اشک هایم صورتم راخیس میکرد قطره اول: پریا ازت خواهش میکنم فقط این یه باروبیا مگه بهم اعتمادنداری؟ قطره ی دوم: سروش نمیشه چندباربگم؟نمیشه کاله بارانی ام رابرسرم انداختم پوزخندی برلبم نقش بست زمزمه کردم:اماشد…. روزهای سختی بود ازوقتی فهمیدم که یک زن شده بودم یال محال ووااست شایدهم بود! رابطه پشت رابطه هرروزتشنه ترمی شدم برای آغوشش غافل ازاینکه آغوشش سراب بود! وای سروش امشب درست۶ماه شدکه دامادمون پوزخندی میزنم قراربوددامادمن باشی نه خواهرم. قراربودهمسرمن باشی نه خواهرم. وای ای کاش خواهرم هم خواهربود همدم بود نه رقیب نه دشمن به درخانه رسیدم ماشین سروش پارک بود حتماامشب هم مهمان داریم اشک های لعنتی آه کلید را به در انداختم و به آرامی واردحیاط شدم صدای برف ها زیرپایم احساس خوبی به من میداد پریسا وسروش لب حوض نشسته بودند و پشت شان به من بود جلورفتم وسالم کردم هردو همزمان به پشت برگشتند سروش با دیدنم لبخندی زد وگفت:به به سالم خواهر زن گرامی پریساهم نگاه چپی به من انداخت و زیر لبی جواب داد:سالم لبخندتلخی میزنموبه سروش میگم:خیلی خوش اومدی آقاسروش چرابیرون وایسادین بیایین ..
دانلود رمان قصه ی پریا pdf از ناشناس با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ناشناس مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/انتقامـی/خیانتی/غمـگین
خلاصه رمان قصه ی پریا
این رمان در مورد دختری به اسم پریا است که بعد از هم خـوابگی با عشقش دچار شکست
بزرگی مـی شود سروش(دوست پسر پریا) به پریا خیانت مـی کند و با خـواهر او پریسا ازدواج مـی کند
پریا به شـدت غمـگین مـی شود و در صدد انتقام است اما هیچ کس از دل سروش خبر ندارد و
اینکه چه رازی پشت این کـار اون نهفتـه شـده است
رمان پیشنهادی:دانلود رمان درد و همدرد زهرا نوری
قسمت اول رمان قصه ی پریا
هواسوزسردی داشت درست مثل احساساتم هنوزهم باورم
نمـیشـدکه ابزارهوس بوده باشم اشک هایم صورتم راخیس
مـیکرد
قطره اول: پریا ازت خـواهش مـیکنم فقط این یه
باروبیا مـگـه بهم اعتمادنداری؟
قطره ی دوم: سروش نمـیشـه چندباربگم؟نمـیشـه
کـاله بارانی ام رابرسرم انداختم پوزخندی برلبم نقش بست
زمزمه کردم:اماشـد….
روزهای سختی بود ازوقتی فهمـیـدم که یک زن شـده
بودم
یال محال ووااست شایـدهم بود!
رابطه پشت رابطه هرروزتشنه ترمـی شـدم برای
آغوشش غافل ازاینکه آغوشش سراب بود!
وای سروش امشب درست۶ماه شـدکه دامادمون
پوزخندی مـیزنم قراربوددامادمن باشی نه خـواهرم.
قراربودهمسرمن باشی نه خـواهرم.
وای ای کـاش خـواهرم هم خـواهربود همدم بود نه
رقـیب نه دشمن
به درخانه رسیـدم ماشین سروش پارک بود حتماامشب هم
مهمان داریم اشک های لعنتی آه
کلیـد را به در انداختم و به آرامـی واردحیاط شـدم صدای
برف ها زیرپایم احساس خـوبی به من مـیـداد
پریسا وسروش لب حوض نشستـه بودند و پشت شان به من
بود جلورفتم وسالم کردم هردو همزمان به پشت
برگشتند سروش با دیـدنم لبخندی زد وگفت:به به سالم
خـواهر زن گرامـی
پریساهم نگـاه چپی به من انداخت و زیر لبی جواب
داد:سالم
لبخندتلخی مـیزنموبه سروش مـیگم:خیلی خـوش اومدی
آقاسروش چرابیرون وایسادین بیایین ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(