دانلود رمان قلبم میگه  از f@rnoosh76

دانلود رمان قلبم میگه از f@rnoosh76

ژانر : - -

عشق و زندگی نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمین و زمــان رو به کمک دوستـاش بهــم میریزه نقشه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمی برنامه اش به حســاب میــاد ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ، کســی که بــا یــه من عسل هم نمیشه نوش جانش کرد طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر مجبور میشن همدیـگر رو تحمــل کنن با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون با تمام حرص خوردن هـا و کل کل هــاشون آیـــا واقـعا میتونن همدیــگر رو تحمل کنن؟ و اینکــه آیا این سفر به خوبی و خوشی به پایــان میرســه؟.. اول رمان ساعت قرمز رنگ دایره اي روي عسلی کنار تختم دیلینگ دیلینگ زنگ میزدخیلی خسته بودم اونقدري که هر کی نمیدونست فکر میکرد کوه کندم! به هزار و یک مصیبت از جام بلند شدم و چشمامو بادستام مالیدم به ساعت خیره شدم؛عقربه هاي روي صفحه ساعت ۵صبح رو نشون میداد!!! امروز ۵ خرداده و روز بدبختی من!۵خرداده من سومین امتحان رو در پیش دارم.امتحانی که هیچ وقت خدا ازش هیچی رو نفمیدم و نمیفهمم و نخواهم فهمید! ((فیزیک)) همیشه خدا سر این کلاس یا چرت میزدم یا در هپروت به سر میبردم یا موقعی هم که هوشیار و بیدار بودم هیچی نمیفهمیدم..به امید اینکه اون ساعت زودتر به پایان برسه و کلاس بعدي شروع بشه.. خدا نکنه میرفتم پاي تخته!!اون روزم با خدا بود وقتی میگفت افشار چار ستون تن و بدنم به لرزه در میومد!!انقد صلوات و نذر و نیاز میکردم تا اون ساعت هر چی زودتر تموم بشه و من ..

دانلود رمان قلبم مـیگـه pdf از   با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان  مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/عاطفی/پلیسی
خلاصه رمان عشق و زندگی
نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمـین و زمــان رو
به کمک دوستـاش بهــم مـیریزه نقشـه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمـی برنامه اش
به حســاب مـیــاد ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ،
کســی که بــا یــه من عسل هم نمـیشـه نوش جانش کرد طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر
مجبور مـیشن همدیـگر رو تحمــل کنن با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون با تمام
حرص خـوردن هـا و کل کل هــاشون آیـــا واقـعا مـیتـونن همدیــگر رو تحمل کنن؟ و اینکــه
آیا این سفر به خـوبی و خـوشی به پایــان مـیرســه؟..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خدمتکـار هات من
قسمت اول رمان قلبم مـیگـه
ساعت قرمز رنگ دایره اي روي عسلی کنار تختم دیلینگ دیلینگ
زنگ مـیزدخیلی خستـه بودم اونقدري که هر
کی نمـیـدونست فکر مـیکرد کوه کندم!
به هزار و یک مصیبت از جام بلند شـدم و چشمامو بادستام
مالیـدم به ساعت خیره شـدم؛عقربه هاي روي صفحه
ساعت ۵صبح رو نشون مـیـداد!!!
امروز ۵ خرداده و روز بدبختی من!۵خرداده من سومـین امتحان
رو در پیش دارم.امتحانی که هیچ وقت خدا ازش
هیچی رو نفمـیـدم و نمـیفهمم و نخـواهم فهمـیـد!
((فیزیک))
همـیشـه خدا سر این کلاس یا چرت مـیزدم یا در هپروت
به سر مـیبردم یا موقعی هم که هوشیار و بیـدار بودم
هیچی نمـیفهمـیـدم..به امـیـد اینکه اون ساعت زودتر به پایان برسه و کلاس بعدي شروع بشـه..
خدا نکنه مـیرفتم پاي تختـه!!اون روزم با خدا بود وقتی مـیگفت افشار چار ستـون تن و بدنم به لرزه در
مـیومد!!انقد صلوات و نذر و نیاز مـیکردم تا اون ساعت هر چی زودتر تموم بشـه و من ..

  • باکس دانلود
  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(