زندگی چند نفر با اتفاقاتی بهم گره میخوره…عاشقی که جونش رو به پای معشوقش قربانی میکنه…. زندگی دختری که بخاطر خطای برادرش مجبور به فداکردن آرزوهای دخترونه اش میشه… برادری که بخاطر فداشدن جون برادرش تصمیم به انتقام میگیره… اما غافل از این که قلب هاشون باعشق بخیه میشه…. آرش و عسل میخوان باهم ازدواج کنن.. اما بخاطر قضاوت نا به جای ایلیا،آرش قربانی میشه و عسل تاوان اون قضاوت رو پس میده… اول رمان ایول حموم اول صب میچسبه ھا آخیش سرحال اومدم وااای موھای بلندم مصیبته ھا خشک کردنش ولی بازم دوسش دارم دختره وموھاش دیگھ اوه دیرررررر شد الان از کلاس جا میمونم باعجلھ شروع میکنم بھ انتخاب لباس انقد دیگه نگا کردم آخرسر یھ مانتوی لی آبی وشلوار کتان مشکی و مغنعھ مشکیمو میپوشم موھامو فرق کج میریزم تو صورتم یه خط چشم نازک میکشم ویه کوچولو ریمل میزنم و یه رژ بنفش خوش رنگ میزنم روی لبای خوشملم به به کیف مشکیمو با کلاسرمو برمیدارم و بھ سمت پایین حمله ور میشم به عادت ھمیشگی از روی نرده ھا سرمیخورم وھمینجور که چشامو بستم لذت میبرم ک یه لحظھ حس کردم بینیم دیگه قابل استفاده نیس چشامو آروم باز میکنم که میبینم صاف رفتم تو سینه ی بردیا بینیمو ماساژمیدم میفھمم داره از خنده نرده ھارو گاز میگیره شروع میکنم غر زدن ای الھی بخوری تو دیوار ک دیگه نتونی بخندی… ای بگم بردیا …
دانلود رمان قلب بخیه شـده pdf از نسرین ایرانی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نسرین ایرانی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی/انتقامـی
خلاصه رمان قلب بخیه شـده
زندگی چند نفر با اتفاقاتی بهم گره مـیخـوره…عاشقـی که جونش رو به پای معشوقش قربانی مـیکنه….
زندگی دختری که بخاطر خطای برادرش مجبور به فداکردن آرزوهای دخترونه اش مـیشـه…
برادری که بخاطر فداشـدن جون برادرش تصمـیم به انتقام مـیگیره…
اما غافل از این که قلب هاشون باعشق بخیه مـیشـه…. آرش و عسل مـیخـوان باهم ازدواج کنن..
اما بخاطر قضاوت نا به جای ایلیا،آرش قربانی مـیشـه و عسل تاوان اون قضاوت رو پس مـیـده…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان فردا زنده مـیشوم
قسمت اول رمان قلب بخیه شـده
ایول حموم اول صب مـیچسبه ھا
آخیش سرحال اومدم
وااای موھای بلندم مصیبتـه ھا خشک کردنش
ولی بازم دوسش دارم دختره وموھاش دیگھ
اوه دیرررررر شـد الان از کلاس جا مـیمونم
باعجلھ شروع مـیکنم بھ انتخاب لباس انقد دیگـه نگـا کردم
آخرسر یھ مانتـوی لی آبی وشلوار کتان مشکی و مغنعھ مشکیمو مـیپوشم
موھامو فرق کج مـیریزم تـو صورتم یه خط چشم نازک مـیکشم ویه کوچولو ریمل
مـیزنم و یه رژ بنفش خـوش رنگ مـیزنم روی لبای خـوشملم به به
کیف مشکیمو با کلاسرمو برمـیـدارم و بھ سمت پایین حمله ور مـیشم
به عادت ھمـیشگی از روی نرده ھا سرمـیخـورم وھمـینجور که چشامو بستم لذت مـیبرم
ک یه لحظھ حس کردم بینیم دیگـه قابل استفاده نیس چشامو آروم باز مـیکنم که مـیبینم
صاف رفتم تـو سینه ی بردیا
بینیمو ماساژمـیـدم مـیفھمم داره از خنده نرده ھارو گـاز مـیگیره شروع مـیکنم غر زدن
ای الھی بخـوری تـو دیوار ک دیگـه نتـونی بخندی…
ای بگم بردیا …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(