قلب شیرینم هدیه به تو مه لقا در حالی که چادر مشکی خود را جلوی صورت می کشید با احتیاط آیفون در خانه ای سفید رنگ را فشرده کمی به اطراف نگاه کرد و با خودگفت اگر خدا بخواهد دیگر در اینجا برای من کاری پیدا می شه صدایی مهربان جواب داد بفرماییدلب مه لقا که کمی هول شده بود گفت من مهلقا هستم از طرف حاج خانم فرزانه خدمت رسیدم در باز شد و صدا از آیفون گفت بفرمایید داخل… دانلود رمان مسیحه زادخو متن اول رمان قلب شیرینم هدیه به تو وقتی صدای دریا کمی که از لوال به گوش می رسید باز شد مه لقا در را فشرد و ناکگهان در برابر خود خانه ی زیبایی را دید که در وسط آن استخر آب و اطراف استخر درختان زبان گنجشک قرار گرفته بودند ساختمان دو طبقه ای روبروی در و ساختمان کوچکی در گوشه ی سمت چپ خانه خودنمایی می کرد خانه تقریبا با باغ کوچکی شبیه بود که با دقت و سلیقه بشک زیبایی گل کاری شده بود با خواندن دعایی زیر لب وارد شد و به طرف ساختمان اصلی به راه افتاد از پله ها سنگی مرمر باال رفت و به طرف در اصلی ساختمان حرکت کرد در ساختمان از چوب گردو و با دسته گیره طالیی زیبایی خاصی را به چشم می آورد ناگهان در باز شد و خانمی میان سال با قد متسوط و موهای به رنگ نیمه طالیی و صورتی تقریبا زیبا که نشان می داد در جوانی از زیبایی زیاد برخوردار بوده و لباسی به رنگ قهوه ای و دم پایی کرم رنگ و در حالی که لبخندی زیبایی بر لب
دانلود رمان قلب شیرینم هدیه به تـو pdf ملیحه پوستچی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ملیحه پوستچی مـیباشـد
موضوع رمان عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان قلب شیرینم هدیه به تـو
مه لقا در حالی که چادر مشکی خـود را جلوی
صورت مـی کشیـد با احتیاط آیفون در خانه ای
سفیـد رنگ را فشرده کمـی به اطراف نگـاه کرد و
با خـودگفت اگر خدا بخـواهد دیگر در اینجا برای
من کـاری پیـدا مـی شـه صدایی مهربان جواب داد بفرماییـدلب
مه لقا که کمـی هول شـده بود گفت
من مهلقا هستم از طرف حاج خانم فرزانه خدمت رسیـدم
در باز شـد و صدا از آیفون گفت بفرماییـد داخل…
دانلود رمان مسیحه زادخـو
متن اول رمان قلب شیرینم هدیه به تـو
وقتی صدای دریا کمـی که از لوال به گوش مـی رسیـد باز شـد مه لقا در را
فشرد و ناکگـهان در برابر خـود خانه ی زیبایی را دیـد
که در وسط آن استخر آب و اطراف استخر درختان زبان
گنجشک قرار گرفتـه بودند ساختمان دو طبقه ای روبروی در
و ساختمان کوچکی در گوشـه ی سمت چپ خانه
خـودنمایی مـی کرد خانه تقریبا با باغ کوچکی شبیه بود
که با دقت و سلیقه بشک زیبایی گل کـاری شـده بود با
خـواندن دعایی زیر لب وارد شـد و به طرف ساختمان اصلی به راه افتاد
از پله ها سنگی مرمر باال رفت و به طرف در
اصلی ساختمان حرکت کرد در ساختمان از چوب گردو و
با دستـه گیره طالیی زیبایی خاصی را به چشم مـی آورد
ناگـهان در باز شـد و خانمـی مـیان سال با قد متسوط و موهای
به رنگ نیمه طالیی و صورتی تقریبا زیبا که نشان مـی داد
در جوانی از زیبایی زیاد برخـوردار بوده و لباسی به
رنگ قهوه ای و دم پایی کرم رنگ و در حالی که لبخندی زیبایی بر لب
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(