مایی دیگر عماد مردی سی و چند ساله است که تموم زندگیش رو به نفرت از زنها گذرونده و به سخت گیر و وسواسی بودن معروفه! اما حالا طی یک اتفاق سویل رو پیدا می کنه سویلی که یک دختر ربوده شده و شکنجه دیده ست اما هنوز امید به زندگی بهتر داره تا بتونه جهنم گذشته رو با بهشت ساخته شده توسط عماد تغییر بده اول رمان مایی دیگر قطرات آب روی پوستم میغلتد و باز هم در آب فرو میروم آب داخل وان دیگر پر از کف و توپهای رنگی یا ب رگهای گل یا حتی حبابهای رنگی ن یست روزها و ماههاست که دیگر کسی برای سویل نازپرودهی عماد، یک حمام دوستداشتنی درست نکرده است با نبودن او، گویی د نیا دیگر رنگ ندارد موسیقی صدایش هم کمتر به گوشم میرسد، مگر آنها که برایم بهیادگار از لحظات عشق او مانده است مرد صبور و دوست داشتنیام این روزها، سنگ شده، سخت شده است سویل دایی سالوادور منتظرت مونده سالوادور دوست این روزهای تلخ بپرس اگر نامیک و رحمان تو جمع هستن نمیام ، دایی نامیک، پسر ترک تباری که این روزها نگاهش زیادی برایم حرف دارد و رحمان، دوستی که مدتی است به دوستبودن یا عاشقبودنش شک دارم همانکه چند بار عماد، جستهگریخته دربارهاش میپرسد و من حتی نمیخواهم لحظهای باعث ناراحتی مرد من شود میگه رحمان حتما میاد ولی نامیک رو نمیدونه امروز ، افتتاح گالری یکی از دوستانمان است اما دایی نمیآید نه، نمیام میخوام به عماد زنگ بزنم … چشم میبندم و مانند همیشه تصور میکنم او اینجا است، کنار من انگشت میکشم روی تن عریان م، به..
دانلود رمان مایی دیگر pdf از صبا ترک لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان صبا ترک مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان مایی دیگر
عماد مردی سی و چند ساله است که تموم زندگیش رو به نفرت از زنها گذرونده و به سخت گیر و
وسواسی بودن معروفه! اما حالا طی یک اتفاق سویل رو پیـدا مـی کنه
سویلی که یک دختر ربوده شـده و شکنجه دیـده ست اما هنوز امـیـد به زندگی بهتر داره تا
بتـونه جهنم گذشتـه رو با بهشت ساختـه شـده تـوسط عماد تغییر بده
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان مایی دیگر
قطرات آب روی پوستم مـیغلتد و باز هم در آب فرو مـیروم آب داخل وان دیگر پر از کف و تـوپهای
رنگی یا ب رگـهای گل یا حتی حبابهای رنگی ن یست روزها و ماههاست که دیگر کسی برای سویل
نازپرودهی عماد، یک حمام دوستداشتنی درست نکرده است با نبودن او، گویی د نیا دیگر
رنگ ندارد موسیقـی صدایش هم کمتر به گوشم مـیرسد، مـگر آنها که برایم بهیادگـار از لحظات عشق
او مانده است مرد صبور و دوست داشتنیام این روزها، سنگ شـده، سخت شـده است سویل دایی
سالوادور منتظرت مونده سالوادور دوست این روزهای تلخ بپرس اگر نامـیک و رحمان تـو جمع هستن نمـیام
، دایی نامـیک، پسر ترک تباری که این روزها نگـاهش زیادی برایم حرف دارد و رحمان، دوستی که مدتی است
به دوستبودن یا عاشقبودنش شک دارم همانکه چند بار عماد، جستـهگریختـه دربارهاش مـیپرسد و من حتی
نمـیخـواهم لحظهای باعث ناراحتی مرد من شود مـیگـه رحمان حتما مـیاد ولی نامـیک رو نمـیـدونه امروز
، افتتاح گـالری یکی از دوستانمان است اما دایی نمـیآیـد نه، نمـیام مـیخـوام به عماد زنگ بزنم …
چشم مـیبندم و مانند همـیشـه تصور مـیکنم او اینجا است، کنار من انگشت مـیکشم روی تن عریان م،
به..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(