: مامانم شونه هامو تکون داد و صدام می زد: – آنی؟ آنی؟ – هووم. – هووم چیه ؟ پاشو ببینم ؟ مگه نمی خوای بری خیاطی ؟ با شنیدن اسم خیاطی چشمامو باز کردم و سیخ نشستم و گفتم: – ساعت چنده؟ – هشت ونیم – وای مامان چرا بیدارم نکردی ؟
دانلود رمان معشوقه اجباری ارباب pdf با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
مامانم شونه هامو تکون داد و صدام مـی زد:
– آنی؟ آنی؟
– هووم.
– هووم چیه ؟ پاشو ببینم ؟ مـگـه نمـی خـوای بری خیاطی ؟
با شنیـدن اسم خیاطی چشمامو باز کردم و سیخ نشستم و گفتم:
– ساعت چنده؟
– هشت ونیم
– وای مامان چرا بیـدارم نکردی ؟
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(