ملکه منزوی یه دخترکه پیله ای ازانزوا روبه سختی به دورخودش تنیده تا کسی نتونه وارد خلوت وتنهایی هاش بشه تا از ورود هرمسافری به زندگیش جلوگیری کنه. هرمسافری که یه باردیگه باعث عروسک خیمه شب بازی شدن احساسش بشه. تا راحت تر بتونه خاطرات شیرین مردی روکه بابی رحمی به اون بدترین خیانت ممکن روکرد مرور کنه روز به روز این پیله تنهایی رو مستحکم تر میکنه تا بار دیگه غرورش خرد و تکه تکه نشه.این دختر غروری داره به وسعت دریا این دختر مغرور میبخشه..مهربونی میکنه عشق میورزه اماهمه ی خوبیاش روپشت غرورش پنهان میکنه . این دختریه ملکه ست .ملکه ای که توی قصربزرگش هیچ پادشاهی نداره و پادشاه قصرهم بافرسنگ هافاصله ازملکه قصه پشیمونه وبه دنبال راه واسه جبرانه امانمیدونه که خیلی زود دیر میشه و اون دخترمغروری که توخاطراتش هست خیلی با الانش فرق کرده حالا دیگه شده یه ملکه یه ملکه تنهاکه روز به روز.. بیشتر تو انزوا فرو میره حالا دیگه اون ملکه منزویه باید دید پادشاه قصه میتونه ملکمون رو از پیلش بیرون بیاره یانه… اول رمان ملکه منزوی مشغول نوشیدن کافی میکسم بودم که با تقه ای که به در خورد با آرامش فنجونه قهوه رو رو میز گذاشتم و اجازه ی ورود رو صادر کردم .بنفشه وارد اتاق شد این دختر تنها کسی بود که نیازی به دیدن چهره ی جدی من نداشت از همون بچگی هم از من حساب نمیبرد و این رفتارش گاهی اوقات زیاد از حد رو اعصابم بود . وقتی دیدم ساکت و صامت وایستاده و به من اجازه ی غرق شدن تو فکر و خیال داده به خودم اومدم و ..
دانلود رمان ملکه منزوی pdf از نازنین آقایی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نازنین آقایی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی/خیانتی
خلاصه رمان ملکه منزوی
یه دخترکه پیله ای ازانزوا روبه سختی به دورخـودش تنیـده تا کسی نتـونه
وارد خلوت وتنهایی هاش بشـه تا از ورود هرمسافری به زندگیش جلوگیری کنه.
هرمسافری که یه باردیگـه باعث عروسک خیمه شب بازی شـدن احساسش بشـه.
تا راحت تر بتـونه خاطرات شیرین مردی روکه بابی رحمـی به اون بدترین خیانت
ممکن روکرد مرور کنه روز به روز این پیله تنهایی رو مستحکم تر مـیکنه تا
بار دیگـه غرورش خرد و تکه تکه نشـه.این دختر غروری داره به وسعت دریا
این دختر مغرور مـیبخشـه..مهربونی مـیکنه عشق مـیورزه اماهمه ی خـوبیاش روپشت غرورش پنهان مـیکنه .
این دختریه ملکه ست .ملکه ای که تـوی قصربزرگش هیچ پادشاهی نداره و
پادشاه قصرهم بافرسنگ هافاصله ازملکه قصه پشیمونه وبه دنبال راه واسه جبرانه
امانمـیـدونه که خیلی زود دیر مـیشـه و اون دخترمغروری که تـوخاطراتش هست
خیلی با الانش فرق کرده حالا دیگـه شـده یه ملکه یه ملکه تنهاکه روز به روز..
بیشتر تـو انزوا فرو مـیره حالا دیگـه اون ملکه منزویه بایـد دیـد پادشاه قصه
مـیتـونه ملکمون رو از پیلش بیرون بیاره یانه…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان در ازای مرگ پدرم نازنین آقایی
قسمت اول رمان ملکه منزوی
مشغول نوشیـدن کـافی مـیکسم بودم که با تقه ای که به در
خـورد با آرامش فنجونه قهوه رو رو مـیز گذاشتم و اجازه ی
ورود رو صادر کردم .بنفشـه وارد اتاق شـد این دختر تنها
کسی بود که نیازی به دیـدن چهره ی جدی من نداشت
از همون بچگی هم از من حساب نمـیبرد و این رفتارش
گـاهی اوقات زیاد از حد رو اعصابم بود .
وقتی دیـدم ساکت و صامت وایستاده و به من اجازه ی
غرق شـدن تـو فکر و خیال داده به خـودم اومدم و ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(