من عاشق نمیشوم داستان راجب یک دختر پولدار و البته شیطون هست؛ ولی این پولدار بودن زیاد براش دوومی نداره. اون دختری آتیش پاره و البته سرکش از خاندانی با اصالت به نام خاندان کاوه هست. همه چیز خوبه و توی مسیر خوشبختی پیش میره؛ اما همیشه که نمیشه خوشبخت بود و در همون شرایط باقی موند، طبیعتاً زندگی این دختر هم مثل همه بالا و پایین داره. گرههای زیادی سر راه دختر قصه قرار میگیره که زندگی رو به کامش تلخ میکنه. این دختر با تنهاییش کنار اومده و یه جورایی بهش عادت کرده؛ برای همین از عاشق شدن و دلبستن دوری میکنه، چون میترسه! این ترس از نزدیک شدن و دلبستن، باعث میشه تا مدت زیادی متوجه نشه توی قلبش چه خبره! اول رمان من عاشق نمیشوم صدای مسیج گوشیم نظرمو جلب کرد، نگاهی بهش انداختم. فرستنده ی پیام فرهاد سپهری بود. (سپهری: اگر زحمتی نیست روی میز همیشگی بشینید تا من خودم رو برسونم؛ باعرض پوزش!) پوزخندی زدم… از دست این پسرهی سِمج، فقط دو بار اونم بعد از کار، منو با کارفرما و مهندس شجاعی دعوت کرد رفتیم یه رستورانی که به قول خودش پاتوقشه. بعد الان میگه میز همیشگی! بعد از کلی اصرار از طرف سپهری و انکار از طرف من بالاخره امروز راضی شدم دعوتش و قبول کنم! چراغ سبز شد با سرعت خیابونا رو رد کردم جلوی در رستوران مورد نظر پارک کردم پیاده شدم و کیفم رو برداشتم و به سمت ورودی حرکت کردم. مردی که جلوی در رستوران ایستاده بود ادای احترام کرد و در رو برام باز کرد تشکر زیرلبی کردم و ..
دانلود رمان من عاشق نمـیشوم pdf از آرام همانند دریا با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان آرام همانند دریا مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی/معمایی
خلاصه رمان من عاشق نمـیشوم
داستان راجب یک دختر پولدار و البتـه شیطون هست؛ ولی این پولدار بودن زیاد براش دوومـی نداره.
اون دختری آتیش پاره و البتـه سرکش از خاندانی با اصالت به نام خاندان کـاوه هست.
همه چیز خـوبه و تـوی مسیر خـوشبختی پیش مـیره؛ اما همـیشـه که نمـیشـه خـوشبخت بود و
در همون شرایط باقـی موند، طبیعتاً زندگی این دختر هم مثل همه بالا و پایین داره.
گرههای زیادی سر راه دختر قصه قرار مـیگیره که زندگی رو به کـامش تلخ مـیکنه.
این دختر با تنهاییش کنار اومده و یه جورایی بهش عادت کرده؛
برای همـین از عاشق شـدن و دلبستن دوری مـیکنه، چون مـیترسه!
این ترس از نزدیک شـدن و دلبستن، باعث مـیشـه تا مدت زیادی متـوجه نشـه تـوی قلبش چه خبره!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان آس پیک
قسمت اول رمان من عاشق نمـیشوم
صدای مسیج گوشیم نظرمو جلب کرد، نگـاهی بهش انداختم.
فرستنده ی پیام فرهاد سپهری بود.
(سپهری: اگر زحمتی نیست روی مـیز همـیشگی بشینیـد تا من خـودم رو برسونم؛ باعرض پوزش!)
پوزخندی زدم… از دست این پسرهی سِمج، فقط دو بار اونم بعد از کـار، منو با کـارفرما و
مهندس شجاعی دعوت کرد رفتیم یه رستـورانی که به قول خـودش پاتـوقشـه.
بعد الان مـیگـه مـیز همـیشگی! بعد از کلی اصرار از طرف سپهری و انکـار از طرف من
بالاخره امروز راضی شـدم دعوتش و قبول کنم!
چراغ سبز شـد با سرعت خیابونا رو رد کردم جلوی در رستـوران مورد نظر پارک کردم
پیاده شـدم و کیفم رو برداشتم و به سمت ورودی حرکت کردم.
مردی که جلوی در رستـوران ایستاده بود ادای احترام کرد و در رو برام باز کرد تشکر زیرلبی کردم و ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(