آقای نیلی نیلی دختر دانشجو شیطون ، یه دنده و بسیار پرو هستش ک بخاطر یه حواس پرتی کوچیک و تصادف با شخصی به اسم مهرزاد راستین شدیدأ درگیر میشه و ارزو میکنه هیچوقت دوباره اونو نبینه غافل از اینکه سرنوشت چیز عجیبی رو براشون رقم زده …. پایان خوش اول رمان نیلی دختر جز جیگر بزنی پاشو دیگ …. میخوای بازم دیر برسی ؟میدونی ساعت چنده ؟؟ساعت هفتو نیمه حاال خود دانی .. چییی؟؟هفتو نیم وای خاک تو موخم شد سیخ تو تختم نشستم این گوشی من کجاس پس اه ٬آهان زیر بالشمه پیدا شد …وااا ساعت ک ۶ “باز این مامان من ساعتو خالی بسته خب بنده خدا حقم داره فکر کنم تنها سالحی که بشه منو بیدار کرد همینه دیگ تو همین فکرا بودمو چرت میزدم که باز صدای دادش بلند شد اصال این مادر من استعداد خاصی تو هوار کشیدن داره … نیلی پاشدی ؟؟یا بیام سراغت ؟؟ یه نگاه تو آیینه به اون قیافت هم بکن شانس اوردم دیدمت سکته نکردم!! _واا مگ من چمه ؟دختر به این نازی بانمکی.. یه کشو قوسی به بدنم دادمورفتم جلوآیینه…یاخوده خداچرا این شکلیم موهام که بلنده و کمی فرو حالت داره نصفش توکش رو سرمه بقیشم یجوره وحشتناکی بهن ریختس اوه چشاامو.. دورش بخاطر ریملی که دیشب زده بودم حسابی سیاه شده رنگمم یکم پریده ینی شبیه آدم خوراشدم …جیم جلدی حولمو برداشتمو پریدم تو حموم یه دوش یه ربه گرفتمو زدم بیرون از من بعیده آخه کمه کم دوساعتی تو حموم میمونم کلی مسخره بازی در میارمومیزنم زیر آوازبعله دیگ یه همچین آدمی هسم!! ولی خب االن وقتش نیس ترم جدیدتازه شروع شده و من تصمیم گرفتم دیگه…
دانلود رمان نیلی pdf از نیلوفر معصومـی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نیلوفر معصومـی مـیباشـد
موضوع رمان : طنز/عاشقانه
خلاصه رمان آقای نیلی
نیلی دختر دانشجو شیطون ، یه دنده و بسیار پرو هستش ک بخاطر یه حواس پرتی کوچیک و تصادف
با شخصی به اسم مهرزاد راستین شـدیـدأ درگیر مـیشـه و ارزو مـیکنه هیچوقت دوباره اونو نبینه
غافل از اینکه سرنوشت چیز عجیبی رو براشون رقم زده ….
پایان خـوش
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان تمنای وصال
قسمت اول رمان نیلی
دختر جز جیگر بزنی پاشو دیگ ….
مـیخـوای بازم دیر برسی ؟مـیـدونی ساعت چنده ؟؟ساعت هفتـو نیمه حاال خـود دانی ..
چییی؟؟هفتـو نیم وای خاک تـو موخم شـد سیخ تـو تختم نشستم
این گوشی من کجاس پس اه ٬آهان زیر بالشمه پیـدا
شـد …وااا ساعت ک ۶ “باز این مامان من ساعتـو خالی بستـه
خب بنده خدا حقم داره فکر کنم تنها سالحی که بشـه
منو بیـدار کرد همـینه دیگ تـو همـین فکرا بودمو چرت مـیزدم که
باز صدای دادش بلند شـد اصال این مادر من استعداد
خاصی تـو هوار کشیـدن داره …
نیلی پاشـدی ؟؟یا بیام سراغت ؟؟ یه نگـاه تـو آیینه به اون قـیافت
هم بکن شانس اوردم دیـدمت سکتـه نکردم!! _واا
مـگ من چمه ؟دختر به این نازی بانمکی.. یه کشو قوسی
به بدنم دادمورفتم جلوآیینه…یاخـوده خداچرا این شکلیم
موهام که بلنده و کمـی فرو حالت داره نصفش تـوکش رو سرمه
بقـیشم یجوره وحشتناکی بهن ریختس اوه چشاامو..
دورش بخاطر ریملی که دیشب زده بودم حسابی سیاه شـده
رنگمم یکم پریـده ینی شبیه آدم خـوراشـدم …جیم جلدی
حولمو برداشتمو پریـدم تـو حموم یه دوش یه ربه گرفتمو
زدم بیرون از من بعیـده آخه کمه کم دوساعتی تـو حموم
مـیمونم کلی مسخره بازی در مـیارمومـیزنم زیر آوازبعله دیگ یه همچین آدمـی هسم!!
ولی خب االن وقتش نیس ترم جدیـدتازه شروع شـده و
من تصمـیم گرفتم دیگـه…
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(